دکتر رحیم آرمان در شیراز

دکتر رحیم آرمان
Dr.Rahim Arman

دکتر رحیم آرمان

دکتر رحیم آرمان در شیراز

دارای بورد تخصصی روانپزشکی از دانشگاه شیراز
و ۲۰ سال سابقه کار
پزشک بیمارستان دکتر محرری
روانپزشک مرکز مشاوره دانشگاه شیراز
سابقه ۱۵ سال کار در زمینه اعتیاد
تخصص:
اشکالات یادگیری و اختلالات رفتاری (بیش فعالی , عدم توجه , طیف اتیسم)
مشکلات خواب
اختلالات خواب
آلزایمر
ارزیابی و درمان اختلالات طیف اتیسم
بی اختیاری ادراری
تشخیص و درمان اختلالات تشنجی و صرعی
تشخیص و درمان اختلالات روانپزشکی
درمان اختلالات افسردگی , اضطراب وسواس
مشاوره و روان درمانی
درمان میگرن و سردرد های عصبی
پذیرش:
فقط از شنبه تا سه شنبه عصرها

توضیحات بیشتر

ویدیو

فرم تماس با دکتر رحیم آرمان

    نام ونام خانوادگی (الزامی)

    ایمیل شما (الزامی)

    موبایل

    موضوع (الزامی)

    پیام

    گالری تصاویر

    استرس
    قسمت اول
    استرس واژه ای است که از دنیای مهندسی به روانپزشکی وروانشناسی مهاجرت کرده و چنان جای پایی باز کرده کرده که انگار
    در همین سامان بدنیا آمده است ، وقتی فلزی چنان در تنش قرار بگیرد که مولکول هایش در نهایت فشار و کشیدگی باشند ،در علم مهندسی این
    فلز را در آستان استرس می گویند ولی در عالم روانپزشکی وقتی عاملی سازگاری فرد را بهم بزند و نیاز به سازگاری مجدد باشد این یافتن آستانه
    جدید که همراه با فشار روانی است ولی علایم فیزیولوژیک در بر ندارد را استرس می گویند واین تغییرات اگر طولانی و مداوم باشد باعث فرسودگی و آزار
    سلولهای عصبی و کاهش شارژ آنها می شود و این فرایند مصادف با تولید زیر ساخت هایی برای اضطراب و افسردگی است و این مهم نیاز به شناخت و
    آشنایی بیشتری با این واژه پرکاربرد و راههای مقابله با آن دارددر اسارت اضطراب مثل جزیره ی کوچکی که در هجوم امواج به دام افتاده است اضطراب به ساحل بی حفاظ ما حمله می کند و بیم آن می رورد که این اقیانوس به آرامی جزیره را فرا بگیردو اثری از آن باقی نماند سیلاب گرفت گرد ویرانه ی عمر “حافظ” شاید این اضطراب محصول چیزی است که ژن های ما در دامان مادری مضطرب بر روی خود اندوخته اند و تجارب آسیب زای بعدی این هیولا را بزرگ و بزرگتر کرده است اکنون رها شدن از چنگال این غولی که از شیشه آزاد شده است بسیار دشوار می نماید بهترین پادزهر اضطراب زندگی در زمان حال است و آب تنی در حوضچه اکنون بقول سهراب سپهرب تمرین و ممارست در زیستن برای اکنون و اینحا مقاوم ترین سپری است که ما را از ضربه های مهلک این شمشیرها باز می دارد زیرا افکار خودایندی که چون سیلابی بنیان کَن ما را با خود به صخره ها می کوبند غالبا ریشه در گذشته و غفلت های ناشی از آن دارند یا از آینده و ترس روبرو شدن با چالش های نهفته در آن منشا می گیرند . بنابرین آموزش ذهن که تنها زمان حال را دریابد و بر مبنای آن نبض خود را تنظیم کنددستاورد بزرگی است که با بستن در ذهن بر گذشته و آینده و در معرض نسیم حال قرا دادن خود بوجود می آید به روایت مولانا صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق نیست فردا گفتن از شرط طریق و بقول خیام از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن فردا که نیامده است فریاد مکنو درمان از چشم حکمت او این است حالی خوش باش و عمر بر باد مکن و براستی که اضطراب بر باد دهنده ی عمر است در پیچ و خم های ماضی و آینده وما نباید مجوز این خسران را به او بدهیم
    استرس
    قسمت دوم
    زندگی هر کدام از ما چون جاده ای پر فراز و نشیب است و هر لحظه ممکن است ماشین وجود ما در دست اندازی به دردسر افتد این دست اندازها گاهی فقط یک پنچری
    مختصر را بهمراه دارد و گاهی جاده به پرتگاهی نزدیک و ماشین را به سقوط و خسارتی هنگفت مبتلا می کند به مشکلاتی که سازگاری ما را بهم میزنند و سازگاری مجدد را ضروری می سازند ” استرس” می گویند که یک واژه ای است که از عالم مهندسی به عالم روانشناسی و روانپزشکی مهاجرت کرده و در آنجا به معنی تحت فشار قرار گرفتن فلز ، بحدی است که مولکول هایش در حال شکستن و گسیختن قرار دارد…..
    استرس
    قسمت سوم
    بعد از اینکه معنای استرس را متوجه شدیم و فهمیدیم که استرس نه یک محرک است و نه یک پاسخ ،بلکه برایندی تعاملی است که بین فرد و محیط
    بوجود می آید که کنترل عامل استرس زا برای شخصی که تحت فشار است دشوار می شود. زمانی که عامل تنش زا بر توانایی های فرد غلبه می کند فرایند فرسایش دستگاه عصبی شروع می شود .بنابراین یکی از سد هایی که برای جلوگیری از هجوم سیلاب استرس وجود دارد
    مقاوم سازی سازمان دفاعی است که بعدا وارد این مقوله خواهیم شد که چه مصالحی برای این مقاوم سازی بکار ببریم که سیل این ساختمان را تخریب نکند ..اما قبل از آن باید به این نکته توجه کرد که سطحی از استرس برای ایجاد انگیزه در فرد لازم است و اگر هیچ تنشی در زندگی
    بوجود نیاید چون مردابی راکد دچار جلبک زدگی و فساد میشویم و برای شستشوی غبار های روزمرگی باید در معرض موج های دریا باشیم و گرنه خام و خسته خواهیم ماند و بقول مولوی برای پختگی این آتش لازم است: تا که از آتش گریزی ترش و خامی چون خمیر اما اگر میزان این امواج سونامی وار ما را در هم کوبد ، کشتی وجودی ما خسته و شکسته, مستعد بیماری های جسمی و روانی می گردد ..و بعبارتی این آتش تند ما را خواهد سوخت..
    استرس
    قسمت چهارم
    استرس را می توان به دو نوع حاد و مزمن هم تقسیم کرد. بدین معنی که اگر یک استرس کوتاه مدت با یک شیوه ی مقابله. ای
    مناسب از بین برود حاد ، و اگر ما نتوانیم عامل فشار افزا را با راه حل بموقع و درست ، مدیریت و رفع کنیم به استرس مزمن و فرساینده مبدل میشود
    که این فرایند به چندین عامل بستگی دارد
    اول: امکان کنترل روی فشار روانی برای ما وجود نداشته باشد ..مثلا هنگام خطاطی کردن سرو صدایی با شد که ما نتوانیم آن را مهار و کنترل کنیم.
    و اگر بدانیم که ما قادر به کنترل این هیاهو هستیم اگر هم ادامه داشته باشد باز برای ما قابل تحمل تر است تا زمانی که ما هیچگونه دخل و تصرفی در کاهش و یا قطع آنها نداشته باشیم..بدین معنا ما اگر واقف باشیم که عامل مزاحم در دسترس
    و کنترل ما است ایحاد فشار به حداقل میرسد و اگر بدانیم هر تلاشی بکنیم بی فایده است ، این فشار ویرانگر و به حداکثر میرسد دوم: پیش بینی پذیر بودن ، اگر ما قادر به پیش بینی باشیم که چه پیش خواهد آمد این فشار کاهش می یابد وبعبارتی دیگر توان پیش بینی موقعیت از شدت استرس بسیار می کاهد
    عامل سوم مربوط به خصوصیت های شخصیتی ما است که در قسمت بعد درباره ی آن گفتگو خواهیم کرد
    استرس
    قسمت پنجم
    سوم: خصوصیت های شخصیتی افراد مختلف در برابر عوامل تنش زا پاسخ های متفاوتی می دهند در تقسیم بندی های قدیمی دو نوع تیپ شخصیتی را برجسته می کردند که نوع a و نوعb می نامیدند افراد نوع a بسیار حساس به اطراف و و گذر زمان ، رقابت جو ، کمال طلب و قت شناس و مسوولیت پذیر
    ..و آستانه تحریک پایین ، این افراد در خطر ابتلا به به بیماری های قلبی عروقی و همچنین بیماری های روان تنی هستند و در برابر استرس آسیب پذیری بیشتری دارند افراد نوعb افرادی خونسرد انعطاف پذیر واقع بین و حساسیت زیادی به زمان و آنچه در پیرامون آنها می گذرد ندارند و هر گاه مشکلی پیش اید سازگاری بیشتری از خود نشان می دهند عامل دیگر شخصیتی خود انگاره و تصویری از خود هست که در ذهن داریم و توانمندی های خود را درست ارزیابی می کنیم و بر اساس این انگاره با مشکلات برخورد کرده که این شناخت از خود و نقاط ضعف خود باعث می شود پاسخی درخور و مناسب با مشکل را در در ذهن تنظیم کنند و این خصوصیت منجر به نوعی اعتماد بنفس و احساس کارایی در خود میشود که قابلیت ضربه پذیری را بالا می برد و مقاومت فرد را افزایش می دهد
    استرس
    قسمت ششم
    چهارم: شبکه حمایتی نیز می تواند نقش دو.گانه ای در کاهش استرس داشته باشد هنگامی که فرد درمعرض استرس جدی قرار دارد، حمایت های عاطفی و توجه اطرافیان و دوستان می تواند بسیار در کاستن استرس او را یاری دهند مردمانی که پیوند های اجتماعی گسترده تری دارند در هنگام بروز عامل تنش زا راحت تر می توانند این عارضه را تحمل کنند اما اگر این حمایت ها افراطی شود اجازه ی خود اتکایی را از شخص می گیرد ، متلا فردی که از امتحان استخدام هراس دارد و اگر اطرافیان راهی بیابند که او را بدون امتحان وارد شغلی کند” از طریق روابط و پارتی بازی” فرصت رویارویی و حل مشکل را از او می گیرند و اضطراب روبرو شدن با شرایط سخت در او ماندگار میشود این حمایت ها متل موهبت آب برای کشتی است آب در کشتی ، هلاک کشتی است آب در بیرونِ کشتی، پُشتی است.مولانا
    استرس
    قسمت هفتم
    روش های مقابله با استرس در مقابله ما می کوشیم تا استرس را از بین برده و یا آن را به حداقل رسانده تا قابل تحمل باشد، گاهی فشار روانی چنان است که که حذف آن امکان پذیر نیست مثل از دست دادن عزیزان، در چنین شرایطی تنها صبوری و کنترل شدت استرس امکان دارد
    .بطور کلی سه روش برای مقابله با استرس وجود دارد یکی مقابله ی مساله مدارانه که در آن ما تلاش در حذف و کاهش استرس داریم با استفاده
    از مهارت حل مساله ، فکر کردن و برنامه ریزی و جستجوی اطلاعات ، صبر و بردباری پیشه کردن بجای پناه آوردن به روش های عجولانه و راهنمایی و مشاوره گرفتن دوم روش های هیجان مدارانه که بطور موقت ما را آرام کند ،مثل دعا و نیایش ،درد دل با اطرافیان، گریه و دلداری به خود و تغییر گفتگوی درونی که گویی اتفاق مهمی نیفتاده و اینها. همه برای ارام سازی موقتی خود است و درحذف استرس شخص تلاشی نمی کند
    و سوم روش های نا سازگارانه که حتی تاثیری مخرب دارد .مثل پناه بردن به خرافات و مواد مخدر و بروز رفتارهای تکانشی و پرخاشگرانه و مصداق آن این شعر حافظ است که ز منجنیق فلک سنگ فتنه می بارد من ابلهانه گریزم به آبگینه حصار از در و دیوار دارد سنگ می بارد و من پناه اوردم به حصار شیشه ای…و این کار ساز نیست و سبب آسیب بیشتر نیز می شود
    استرس قسمت هشتم
    در این قسمت راههای مقابله با استرس را با هم مرور می کنیم بیشتر به دو دسته راه نگاه خواهیم کرد راههای مقابله شناختی و رفتاری
    شناخت گرایان اعتقاد دارند هر فرد متناسب با ساختار ذهنی خود که مجموعه ای از باور ها و اعتقادات اوست ، رویداد ها را در ذهن خود ادراک و پردازش می کند هر قدر باور ها و عقاید خشک و جزم و غیر قابل انعطاف و محدود باشند امکان خطای شناختی بیشتر است و راه حل آنها عبارت ازتغییرات مطلوب در رفتار انسانها از راه تغییر دادن الگوهای فکری، باور ها نگرش و عقایدشان است هر چه دایره فکری آدمیان وسعت بیشتری داشته باشد ،
    استرس در دریای وسیع اندیشه های آنان رقت بیشتری پیدا می کند و از غلظت استرس کاسته می گردد.استرس قسمت نهم
    در مقابله های رقتاری ما بدنبال حذف یا اصلاح رفتارهای نامناسب و جایگزینی و یاد گرفتن روش هایی برای تقلیل استرس هستیم یکی از مهمترین روش ها آموزش انبساط عضلانی و آرام ساختن ماهیچه ها با تخلیه از واسطه های اضطرابی ، تجمع یافته در آنها است ..با کنترل تنفس و ممارست در انساط و رها سازی عضلات می توان از این روش برای خروج اضطراب در حجم زیادی از بدن مبادرت کرد . این تکنیک ها توسط یک روانشناس کارآزموده
    آموزش و پی گیری آن بوسیله خود شخص منجر به نوعی مقاوم سازی برای برخورد با امواج استرس می گردد. اگر در مصادف با یک طوفان شدید بخواهیم سخت و غیر قابل انعطاف باشیم ، احتمال شکستن ما بسیار زیاد است .اما اگر نوعی انعطاف داشته باشیم اندکی خمیدگی در قامت خود بوجود آورده و بعد
    از عبور طوفان دوباره با استقامت می ایستیم.استرس قسمت دهم و آخر
    مهارت های مقابله با استرس
    یک: استفاده گسترده از شبکه ی دوستان و اطرافیان تا با آنها صحبت کنیم و احساس همدلی و درک ما از طرف آنها پشتوانه ی ارزشمندی برای افزایش مقاومت در ما پدید می آورد تمامی مطالعات این نکته را تاکید کرده اند که نظام های پشتیبانی اجتماعی بهترین دستگیر ما در مقاطع بحران و استرس هستند این نظام ها ، نیاز ما را برای دلبستگی ارضاء می کنند ، از فشار روانی می کاهند و اعتماد بنفس و شور زندگی را در ما تقویت می کنند، نکته دیگر اینکه تاثیر گذاری این نظام ها به تعداد افراد بستگی ندارد مهم کیفیت و عمق روابطی است که موجب می شود حس کنیم ما را درک می کنند و واقعا حامی ما هستند دوم: مشاوران حرفه ای، که به ما بیاموزند چگونه انگیزه و اعتماد بنفس خود را حفظ کنیم و شیوه تفکر منطقی را در ما القا کنند تا به هیجانات منفی خود پی ببریم و روش حل مشکل را بما یاد دهند که شامل مراحل زیر است
    الف: درک خود، بفهمیم درک خوبی از توانایی ها و محدودیت های خود داریم و مشکل جزیی از زندگی است و باید با خونسردی و تعمق در پی یافتن بهترین راه حل ممکن باشیم
    ب: تعریف مشکل بدانیم دقیقا چه اتفاقی افتاده و ما در کجای این امواج ایستاده ایم و چه امکانات و تجهیزاتی برای عبور از رودخانه ی خروشان بهمراه داریم
    ج: یافتن راه حل های مختلف تنها به یک روش اکتفا نکنیم و برنامه های پلکانی “الف” بعد “ب” بعد “ج” را برای خود طراحی کنیم و هر کدام را بیازماییم و سپس تصمیم بگیریم چهارم: ارامش دادن بخود با تمرکز و تنفس عمیق و فرایند انبساط عضلانی پنجم: ایجاد امیدواری و تغییر گفتگوی درونی مثلا نشستن و غصه خوردن سودی ندارد ، نگرانی بخود راه نمی دهم دلم شور می زند اما باید خود را آرام کتم، مقابله خواهم کرد و پیروز خواهم شد ، حتی اگر موفق نشوم تجربه ی گرانبهایی بدست خواهم آورد ششم: حفظ روحیه شوخ طبعی و بذله گویی که باعث میشود تسلیم نتیجه گیریهای منفی نشویم و در اطرافیان احساس مثبتی را برانگیزیم هفتم: ورزش مستمر باعث قدرتمندی بیشتر برای مقابله با استرس میشود و براورد بهتر وهمچنین روحیه جنگندگی در ما ایجاد می کند و استواری بیشتری می بخشد و همانگونه که یک بدن ورزشکار هنگام تصادم آسیب کمتری می بیند از نظر روحی نیز قدرتمند تر است و در برابر حوادث مقاوم تراست بقول مولوی:
    کوه صبرم نیستم من کوه باد
    کوه را کی در رُباید تند بادغروبی بس دلگیر است وزن تمامی کوه های جهان را روی سینه خود
    احساس می کنم و یک حلقه ی سنگین فلزی به دور گردن خود ، انگار همه ی
    زمین روی دوش من افتاده باشد و صدای استخوان هایم را می شنوم که جرق، جرق برای واپاشی فریاد می کنند .
    اینگونه مواقع جستن یک دوست چه غنیمت بزرگی است که لوله و اتصالات
    را با خود بیاورد و رگ اصلی قلب را به گاز خانه ی روح خود متصل کند
    تا تمامی سلولها آنچنان از ییدروژن پر شوند که احساس سبکی و
    پرواز ترا از زمین بکند و مثل یک بالون به آسمان پیوند کند افسوس که بقول حافظ دریغ و درد که تا این زمان ندانستم که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
    و اکنون صاحبدلی باید که چو موسی عصای خود بر دل زند تا همه ی اندوهان فشرده فوران گیرد و دل از بند این همه ملال رهایی یابد
    باید به توصیه سعدی گوش کرد که ای خواجه برو به هر چه داری
    یاری بخر و به هیچ مفروش همدلی که در این تلاطم های اشک، چون نوح قایقی اندازد و
    تو را در کشتی آورد از تلاطم این امواج بنیان کن
    این نهایت افسردگی است در سال افسردگی و بهترین درمان اینگونه ا
    فسردگی ها دوست و همدم و یاری صاحبدل است
    تا نزد او بنشینی و در زلال سایه ی او شستشو کنی اندوه هزاره را
    دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
    به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد مولوی
    کجاست چنین غنیمتی ای آسمان
    که مرا با تو آشتی دهد از رنج زمین
    نیاز کودکان چیست؟
    ما از زمان کودکی خود، جواب این سؤال را می‌دانسته‌ایم. اولین و مهم‌ترین نیاز کودکان زیستن در خانه‌ای امن، بی‌خطر و عاری از خشونت و داشتن والدینی است که به آن‌ها عشق بورزند و از ایشان مراقبت کنند. آن‌ها نیاز دارند که وجود یک جریان عادی و باثبات در زندگی خود را احساس کنند. به‌ این‌ ترتیب حتی اگر اوضاع جهان بیرون از خانه مرتب نباشد، خانه برای آن‌ها محلی آکنده از آسایش، یاری و حمایت است.برای بسیاری از کودکان اما، خانه از یک ایمن‌گاه بی‌خطر فرسنگ‌ها فاصله دارد. هر ساله ملیونها کودک در خانه مورد خشونت خانگی قرار می‌گیرند و این اتفاق تأثیری عمیق بر زندگی‌ و امیدهای آن‌ها در آینده می‌گذارد. این کودکان نه‌تنها شاهد اِعمال خشونت یکی از والدین خود بر دیگری هستند؛ بلکه غالباً صدای دلهره‌زای این خشونت را می‌شنوند و یا به‌واسطه‌ی سایر نشانه‌ها از وجود آن آگاه هستند.دختر نه‌ساله‌ای که در خانه‌ای پرخشونت زندگی می‌کند می‌گوید: «من و خواهرم می‌ترسیدیم. پدر و مادرم خیلی دعوا می‌کردند و ما می‌ترسیدیم که آن‌ها از هم جدا شوند. وقتی ما طبقه‌ی بالا بودیم آن‌ها با هم دعوا می‌کردند. خیال می‌کردند ما نمی‌دانیم چه خبر است؛ اما ما می‌فهمیدیم».خشونت در خانه یکی از فراگیرترین چالش‌های حقوق بشری است که در زمانه‌ی ما وجود دارد. تنها شمار اندکی از کشورها، جوامع و خانواده‌ها هستند
    که علناً با آن مقابله می‌کنند و در بیشتر مواقع، مسئله در سطوح گسترده‌ای نادیده انگاشته می‌شود. خشونت خانگی به منطقه‌ی جغرافیایی، قومیت و یا جایگاه خاصی محدود نمی‌شود؛ خشونت یک مسئله‌ی جهانی است. ثبات اقتصادی و سیاسی علاوه بر امنیت نقش بسیار مهمی در تامین سلامت روانی
    افراد دارد. شخص هر چقدر هم از نظر انسجام روانی قدرتمند باشد ،باز هم تاب آوری او زیر سنگینی این هیولا ،در هم می شکند اینجاست که نقش دولتها در پیشگیری بیماری های روانی و کاهش هزینه های بهداشتی بسیار برجسته می نماید اگر افراد به کاری سازنده مشغول باشند و احساس مفید بودن داشته باشند آرامش روانی آنها در خدمت توسعه کشور بکار می افتد و گرنه همین شخص دچار تلاطمات روحی روانی گردیده و هزینه ای مضاعف را بر دولت تحمیل می کند .پیش بسوی انتخاب شایسته کسی که منافع ملی و سلامت روانی افراد برای او اولویت جدی محسوب می شودبه کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را..”نیما”
    بی قرار و سر درگم مثل تکه ای زورق در هم شکسته غرق در تلاطم امواج
    به کجا بابد دست گرفت زیر پایت خالی و نجات دهنده در گور خفته است “فروغ.”…و
    آدمیان در ساحل نشسته شاد و خندانند” نیما” باید با همان امکان اندک خود را نجات داد
    روی تخته پاره نشست و چشم به نجات دوخت شاید امواج مهربانی کنند و ترا به ساحل رسانند
    شاید هم در میان خشونت موجی وحشی از هم پاشیده و غرق شوی ، تنها اکنون پذیرش و تسلیم دستور می دهد
    اگر چیزی را دوست نداری آن را تغییر بده اگر نمی توانی بپذیر
    در دایره قسمت ما نقطه ی تسلیمیم، حافط
    سیل زدگان را دربابیم «تلگرام» ما را به این بیماری دچار می کند!
    استاد عزت الله فولاد وند به نقل از یکی از دانشمندان فرانسوی گفته است «اطلاعات، دانش نیست» اما اکنون در جامعه ما اطلاعات همان دانش تصور می شود. تازه اطلاعاتی که در صحت و سقم آن هم تردید وجود دارد.
    فرانسوی ها می گویند دو چیز را نمی شود پنهان کرد: یکی عشق و دیگری سرماخوردگی! در هر دو بالاخره آدم لو می رود. یا دست و دلت می لرزد یا تب و عطسه همه وجودت
    را فتح می کند اما بیماری که این روزها بسیاری از ما به آن مبتلا شده ایم، سرماخوردگی نیست. سرعت شیوع این بیماری از آنفلوآنزا بیشتر است و از سرطان هم سلول های بیشتری را درگیر می کند.عزت الله فولادوند جایی می نویسد:« گاهی فکر می کنم که چه خوب شد که من در آن ایام نوجوان بودم – ایامی که هنوز از انقلاب دیجیتال خبری نبود و برای آنکه چیزی بیاموزی یا باید کتاب می خواندی یا به داناتر از خود مراجعه می کردی! در این مقوله بنده با کمال میل اتهام عقب ماندگی را می پذیرم! و شما را ارجاع می دهم به سخن یکی از دانشمندان بزرگ معاصر فرانسوی که چندی پیش در جمله ای فراموش نشدنی گفت : «اطلاعات دانش نیست».اینکه بدانیم فلان بازیگر متولد چه سالی است و چه ماشینی سوار می شود یا فلان بازیکن شماره کفشش چند است و دقیقه چند به کدام تیم گل زده است، اطلاعات است و دانش نیست. دانش عمق دارد و اشراف به آن تسلط می دهد و کسب آن مستلزم تحقیق، صرف زمان و البته صبوری است.تلگرام ما را به این بیماری دچار کرد؟اما برگردیم به بیماری. تلگرام و دیگر شبکه های اجتماعی ما را این روزها به واسطه ویروس «اطلاعات» به بیماری «همه چیز دانی» آلوده اند.روزانه هرکدام از ما انبوهی اطلاعات بی منبع و مغشوش دریافت می کنیم و این اطلاعات ما را دچار این گمراهی می کند که دانشمند شده ایم. بدتر اینکه همین اطلاعات که حال و حوصله نداریم در مورد صحت و سقم آن جستجو کنیم را برای دیگران می فرستیم و آنها را هم آلوده می کنیم.

    فرقی نمی کند اطلاعات در مورد یک بیماری باشد، یک جانور که اخیراً در هند کشف شده و دست انسان را سوراخ می کند، یک جمله از پرفسور سمیعی یا حرف های درگوشی ترامپ در کاخ سفید با یکی از مشاورانش! آنها را سریع برای دوستان مان می فرستیم و به صرف خواندن شان گمان می کنیم صاحب فضل و دانش در حوزه پزشکی، علوم سیاسی و روابط بین الملل و ادبیات هستیم.

    برابر برخی آمار قریب به ۳۰ میلیون ایرانی از تلگرام نه فقط به عنوان یک ابزار پیام رسان بلکه به عنوان یک منبع خبری استفاده می کنند و بارها شنیده ایم که کسانی برای مستند نشان دادن خبری که نقل می کنند می گویند خودم در تلگرام دیدم! یا عکسش توی اینستاگرام هم هست.

    این دریای کم عمق از اطلاعات به ما توهم دانایی می دهد. در تاکسی، مترو، مهمانی ها و هرجا هر بحثی پیش بیاید ما منبر می رویم و همان اطلاعات را به عنوان آخرین دستاوردهای بشری عرضه می کنیم. جنگ سوریه، بورس ایالات متحده آمریکا، سیستم موتور هواپیماهای ایرباس خریداری شده، تغییر سیستم بارسلونا در دوران لوئیز انریکه، نحوه درمان ذات الریه با دم نوش و … همه می توانند عرصه تاخت و تاز ما شوند. چرا؟ چون ما در اینترنت، در تلگرام، در اینستاگرام در موردشان خوانده ایم!

    کسی در اینکه شبکه های اجتماعی ما را به سرعت در جریان اخبار قرار می دهند تردیدی ندارد و دشمنی کردن با آنها، انکار خورشید در میانه روز است اما برای آنکه دچار بیماری همه چیز دانی کاذب نشویم نباید تنها به این شبکه ها اکتفا کنیم.

    روز نخست که دم ز رندی زدیم و عشق
    شرط آن بود که جز این شیوه ره نسپریم
    اعتدال و یکسان رّوی در زندگی توفیق بزرگی است که کمتر به آدمی نزدیک میشود مگر آنکه ممارستی حاصل آید و هر روز قسمتی از باغ ذهن را آبیاری کنی تا همواره با نشاط و شاداب بماند و از دستبرد ملال دور ماند جستجوی عشق و پذیرفتن رندی که محصول نهایی عشق است دستاورد شگرفی است که اندیشمند بزرگ شیراز توصیه می کند و.پا فشاری بر این راه تا مباد که این گوهر عظیم در حاشیه به هدر نرود و قربانی حرکت های نوسانی و موج وار خلق ما نگردد و همواره رو به قبله ی ثبات به تسبیح مشغول و مشعوف مانیم
    رند کسی است که دنیا نزد او امری زود گذر است و دل بستن بدان شایسته نیست و امکان نشستن و لذت بردن و لذت دادن به دیگران سرمایه پایان ناپذیری است که عشق برای هر رند فراهم می کند
    عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید
    نا خوانده درس مقصود در کارگاه هستی.

    دلم را گره کرده اند انگار و باز کردنش بسیار دشوار می باشد استرس های فراوان روزمره مثل قفل هایی است که بر پنجره دل بسته میشود و راه هوای پاک را می بندد و آنگاه دل می گیرد .این جمله ی دلم گرفته معنایش همین است یعنی پنجره آن را تارهای استرس چنان چسبانده اند که هوا را مجال عبور نیست
    قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دلهای ما
    مفتاح شو مفتاح را دندانه شو ، دندانه شو….دیوان شمس
    در اینجا میل ها و آرزوهای دور و دراز و هوا های چسبنده ی زمینی راه را بر هوای پاک آسمان می بندد و رهایی از آن تنها از طریق سبکبار کردن خود از امیالی است که برآورده کردن آنها استرس را و فشار های روانی را به ما تحمیل می کند و سلامت روانی ما را بخطر می اندازد

    مدتی این مثنوی تاخیر شد
    مهلتی باید که تا خون شیر شد..مولوی
    گاهی گویا خورشید درون ما غروب می کند و همه ی جهان از چشم های ما می افتد و تکه ، تکه به گوشه ای پرتاب میشود و رنگ می بازد و به هر چه در اطراف خود چشم می دوزیم انگار زیر آواری از خاکستر پنهان شده است و سرما و شب درون تک ، تک سلولهای ما را در لبریز می کند و چرخ امید متوقف می شود
    زندگی پیر می شود و همه پیرامون ما هم در لرزش پیری از رمق باز می ایستد
    و این مثل یخ زدن مغز در برودتی جانکاه است و به همین خاطر افسردگی را معادل یخ زدن و در انجماد فرو رفتن معنا می کنند
    شاید آبشار زندگی ناگهان افسرده می شود و سرما ملکول های آب را در جای خود می خشکاند زیرا آفتابِ انگیزه فرو خفته و انرژی حیات در عروق کالبد ما توان حرکت را از دست داده است
    تا دوباره نگاه ما به زندگی دیگرگون گردد و خورشید گرما و نشاط و شوق را به جریان اندازد و زندگی درخششی دوباره را در چشم ما بیدار کند و ما پی ببریم که خورشید هرگز غروب نمی کند این کالبد سیاره ی ماست که به دور این تابش بیکران می گردد و گاهی در سایه و گاهی در آفتاب قرار می گیریم و باید روز باطری ذهن خود را از گرما و رمق پر کنیم تا شب و سرما در ما افسردگی نیافرینند……خوب از سینه آفتاب شیر بخوریم تا شبانگاه شارژ سلولهای عصبی را تامین داریم و آنها را از انجماد محفوظ نگاه داریم و این به وسعت نگاه ما ارتباط پیدا می کند که هر چه پهنا یاب تر باشد انرژی و نور بیشتری را ،چون سلولهای خورشیدی، در خود ذخیره می کند ..وقتی به یک گل عاشقانه می نگریم ما را گرما و شور می بخشد
    وقتی به یک سار خیره می شویم و رنگ آمیزی سحر آمیزش را چون سرمه در چشم می کشیم، روشنایی، تمامی هستی ما را پر می کند و پرواز را فرا می گیریم تا در ارتفاعی بلند تر زیبایی ها را در چشم اندازی بزرگتر ببینیم و مشکلات را از بلندای آسمان کوچکتر بیابیم و از خُردی آنها در رنج نیفتیم و براحتی از کنارشان عبور کنیم و این اوج سلامت روان است

    استرسی که دوران بارداری به خانم ها تحمیل می کند ، استرس بسیار سنگین و پر وزنی است از یک طرف اقتصاد نامناسب خانواده و تغذیه ناهماهنگ با رشد جنین و از طرفی حساسیت های مادر برای سلامت کودک,و زنگ مداوم این سوال، آیا فرزند من مشکلی نخواهد داشت ؟ سوالی که همواره ذهن مادر را مشغول می کند و باعث میشود دغدغه های زیاد اشتهای او را کم کند و این دایره باطل مدام او را اسیر خود کند و این همه برای سلامت مادر و کودک یک شوک محسوب میشود وقتی ژنتیک می گوید در شجره نامه خانواده مشکلی خاصی نیست اگر مادر از تحرک و ورزش سبک برخوردار باشد و ذهن خود را از اضطراب آینده خانه تکانی کند و نبض خود و کودک خود را با زمان حال تنظیم کند و جهت افکار خود را بر قبله گاه توکل و امیدواری و خوشبینی میزان کند آنگاه میزان زیادی از دلهره های او کاهش می یابد و با اشتهای بهتر و تغذیه بهتر از دایره باطل خارج میشود

    میانسالی را پشت سر گذاشته و در نزدیکی پیری در لباس سراسر صورتی بیمارستان…جلوه ای خاص داشت با یک بغچه که همیشه با خودش همراه داشت و اگر کسی آن را بر می می داشت، یکپارچه گریه می شد و از میان گریه ها نعره هابه آسمان…انگار شی جابجایی اش بود و آدم را بیاد داستان گدای غلامحسین ساعدی می انداخت…که کفن خود را دربغچه ای پیچیده بود و فرزندان خیال می کردند جواهری در آن دستمال است..و هوس کشتن او را داشتند…غافل که او درس مرگ اندیشی را بما می آموخت و بچه ها دنیا پرستی را… پیرزن دریک تصادف انحنای ملایمی در اثر شکستگی کمر پیدا کرده بود اما آنچه واقعا کمرش را می شکست اضطراب جدایی از بغچه بود و یاد مرگ پدر که ناگهان در چشمانش ظاهر می شد و صدای شکستن و خرد شدن کلمات در لابلای چرخ ذهنش که گویی کلمات را در گلوگاه می گرفت و از آنسو فربادها و نعرها ، بر یکایک بیماران چون خشمی ویرانگر ، می پاشید . تو گویی پدر تازه مرده است وآب کفن هنوز خشک نشده از چشمان او جاری است….

    روز جهانی اسکیزو فرنیا و جهان یک بیمار اسکیزوفرنیایی و خانواده او چقدر در بهداشت روان و برنامه های ما جای دارد..جهانی که به آهستگی در یک محلول غلیظ فرو میرود و مثل یک میله، در دو سوی هوا و محلول اسیر شکست نور می شود…و سپس..می شکند و اسکیزو فرنیا مثل عبور ذهن از یک محلول غلیظ است که سرعت نور را در سلولهای یکدست ذهن جابجا می کند و همچنان باعث پلاسمولیز نرون ها و سیناپس ها در این محلول نا متعارف می شود امروز روز جهانی این درد عظیم بشر بود که هنوز درمان قاطعی برای آن فراهم نیامده . تاسف بار تر اینکه بیمار خانواده را هم با خود در مایع گسست کننده فرو می برد..و آموزش و حمایت می تواند از گسیختن بیشتر خانواده و شخص جلوگیری کند ..و بهتر بود این حضرات در روز جهانی این بیماری فیلشان بیاد هندوستان نمی افتاد و ام اس را در جای خود برگزار می کردند… همزمان انفجار منچستر آدم را بیاد یک جهان اسکیزوفرن می اندازد که همه دندریت های آن را عبور متراکم کله های سنگی .پر کرده است از رهبران سنگسر گرفته تا جوانی که مذهب در ذهن او چنان منجمد شده که با انفجار خود کودکان معصوم را به انفجار دعوت می کند…کاش کمی داروی ضدجنون را در شهر های زمین و بیابانهای پر گسل آن می شد تزریق کرد تا دیر نشده است و گسیختن زمین چون یک زلزله فراگیرسیاره را به ویرانی نکشد،وظیفه ما چیست؟!

    شتاب زمان ، به آهستگی و به تدریج کالبد ما را تکه ، تکه می کند و این شتاب وقتی در محلول استرس مخلوط شود ، بسان اسید سولفوریک سلولهای بدن را در طرفه العینی به اضمحلال می برد، یکی از دوستان پزشکم در همین گیرو دارها و کشیک ها و استرس ها چنان در هم فرو رفت که یک ستاره دچار تکینگی میشود و در خود آوار شد هر چند زمان زیادی را به سر نگرفته بود و تازه به مرز میانسالی رسیده بود ..شاید پا در اولین پلکان پنجاه نهاده که با گرفتگی سه کرونری به باز شدن سینه رضایت داد..این هم نوعی سعه صدر است ..که شخص مجبور میشود به اجبار صدر را برای نجاتش به گشودن گیرد و این تعبیر ممکن است باز شدن سینه را برای تنفس بیشتز آزادی و فراغت تداعی کند و بعد از این تنفس عمیق در یک سینه ی گشوده…خرقه را تهی کند و ما را در انبوه متراکم فراق تنها بگذارد ..بقول سعدی
    رفیقانم سفر کردند،هر یاری به اقصایی
    خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم…..روی یک پلاک باید نوشت آهسته برانید، اینجا یک پمپ.مشغول کار است و به سینه آویخت قبل از آنکه با چنگک های جراحی برای آویختنش اقدام کنند

    شب داشت نیمه را سر می کشید و در رگهای من خونی از جنس سرب به آرامی در دیواره ی رگها می خزید انگار قسمتی از خاکستر شب در عروق من ریخته باشد و جان و جهانم به خاکستر نشینی روی آورده
    بادزنی باید تا خاکستر را بزدایم و آتش زیر آن را دوباره در قدح جان خویش ریزم
    گاهی یادمان میرود که همه، آتش هایی زیر خاکستر نهفته داریم
    بعضی مجال چشیدن داغی این خُلگ های آتشین را از خویش دریغ می داریم زیرا در تنبل ترین طرح واره ی ناسازگار ، اسیر زندان وابسته ای هستیم که کودکی و دیگران برایمان ساخته اند ..هله نومید مباشی که ترا یار براند
    گرت امروز براند نه که فردات بخواند…..
    باید صبوری پیشه کنی تا دوباره ترا فرا بخواند
    و آنگاه خاکستر تو با همت خویش بر باد رود و آتش جانت را و.جهانت را رونقی دوباره بخشد

    زمین که به آفتاب پشت می کند شب را متولد می کند، مدتی دستهایش را بر چشم خورشید می نهد تا مردمان از هیاهوی روزانه و تلاش ها و دوندگی ها رها شوند و ذهن خود آماده کنند تا سکوت شب و ذکر شبانه در آن لانه کند .
    زمین از غیبت آفتاب بهترین ارمغان را برای ساکنانش که همانا آرامش و تامل در خویشتن است، فراهم میاوردو بما می آموزد که در روز سلولهای خورشیدی خود را شارژ کن تا در پرتو نور آن به مطالعه خود بپردازی صفحات خود را بخوانی و غلط هایش را اصلاح کنی چه این تدبر و تامل در اعماق خود باعث می شود بستر روانی تو گسترش بیشتری یابد و در اصطکاک با مشکلات روزانه خودت را نبازی و میزان تاب آوری خود را افزایش دهی و بدانی اگر تاریکی و افسردگی وجود تو را فرا گرفت، چون زمین دست از چرخش برنداری ..زیرا سماع و دوران تو است که دوباره خورشید را در روبرویت قرار می دهد و روشنایی بتدریج سلولهای مغز تو را می انباند و همچنان می آموزی
    که شب را و افسردگی را دوامی نیست اگر تو دست به یک عمل بزنی ..چرخیدن و چرخیدن و نترسیدن از شب و تاریکی و بهره جستن از سکوت و سکون برای تمدید قوا….گویی اینبار سلولهای ذهن را از محلول سکوت و آرامش پر می کنی تا در چالش با مشکلات روزانه از آن بهره ببری
    ان ناشیه الیل هی اشد وطا و اقوم قیلا….. برخاستن شبانه موثرتر و نیایش آن پایدارتر است…المزمل آیه ۶….رازها در شب از حضور ستارگان به چشم تو راه می یابد و محصول آن حیرانی زبان و ریزش سکوت است بجان های خسته ای که سنباده روزمرگی روان آنان را فرسوده کرده. شب بوی جانان به جان می نشیند و حیرانی می آفریند و افسردگی را می رماند حتی وقتی خورشید نیست ، دهانت را به سینه ستارگان بچسبان و شراب عشق را مزمزه کن تا در مستی رازآلود هستی بوی او را بشنوی
    بوی آن دلبر چو پران می شود
    آن زبانها جمله حیران می شود..مثنوی

    .چند روزی بود اشتهایم از دست رفته بود و زیر چشم هایم گود افتاده، خواب از چشمانم گریخته بود و داشتم هی آب می رفتم
    آن شب اما
    تکه ای مهتاب از پنجره کف اتاق افتاده بود
    چشم هایم آن را برداشت
    در دهانم گذاشت و چون آب نباتی آن را مکیدم
    نمیدانم غلظت سروتونین آن چقدر بود اما اشتهایم باز شد و اندک اندک
    چشم هایم جان گرفت
    لب پنجره ایستادم و به قرص مهتاب سلام کردم
    که باده ی شفا را در جانم ریخت
    امروز یک شرکت دارویی تماس گرفت
    میخواست از معجون مهتاب داروی ضد افسردگی بسازد .
    مهتابی که کف اتاق ریخته بود و چندین نفر با خوردن آن از افسردگی رهایی یافته بودند….. مطالعه ای بر اساس شواهد…به تایید F.D.A……برسد برایت می فرستم
    میدانم که با خوردن آن شادی را دوباره تجربه خواهی کرد…

    ۵ راه برای مقابله با خجالت

    خجالتی بودن لزوماً یک مشکل نیست. هیچ اشکالی ندارد که طول بکشد با کسی یا در موقعیتی احساس راحتی کنید. اما بعضی وقت ها خجالتی بودن باعث می شود نتوانید آنطور که دوست دارید با دیگران ارتباط برقرار کنید.
    بعضی افراد دوست دارند خجالتی بودنشان از بین برود تا بتوانند کنار بقیه خوش بگذرانند و اجتماعی تر شوند. در زیر به چند نکته برای از بین بردن احساس خجالت اشاره می کنیم.

    ۱٫ کم کم و با کسانی که می شناسید شروع کنید.

    رفتارهای اجتماعی مثل ارتباط چشمی، زبان بدن، معرفی کردن، گپ زدن، سوال پرسیدن و دعوت کردن را با کسانیکه با آنها احساس راحتی می کنید تمرین کنید. لبخند بزنید و اینطوری اعتمادبه نفستان را بسازید. بعد کم کم اینکارها را با دوستان جدیدترتان هم انجام دهید.

    ۲٫ به چند موضوع برای شروع ارتباط فکر کنید.

    معمولاً سخت ترین قسمت حرف زدن با یک فرد جدید شروع کردن بحث است. به موضوعاتی برای شروع مکالمه فکر کنید، مثل معرفی کردن خودتان سلام، من … هستم. ما تو یک کلاس زبان هستیم، تحسین کردن این ژاکت خیلی به تو میاد، یا سوال پرسیدن میدانی کی باید پرو ژه هایمان را تحویل بدیم؟ وقتی یک موضوع برای شروع صحبت داشته باشید، نزدیک شدن به یک نفر برایتان راحت تر خواهد شد.

    ۳٫ تمرین کنید که چه بگویید.

    اگر آماده اید که کاری که قبلاً بخاطر خجالت انجام نمی دادید را امتحان کنید مثلاً یک تماس تلفنی یا یک مکالمه آنچه می خواهید به زبان بیاورید را از قبل روی کاغذ بنویسید. آن را بلند تکرار کرده و تمرین کنید (جلوی آینه بهتر است). بعد انجامش دهید. اگر دقیقاً در واقعیت نتوانستید آنچه که تمرین کرده بودید را پیاده کنید، ناراحت نشوید. از اینکه بالاخره توانستید به واقعیت تبدیلش کنید خوشحال باشید و به خودتان افتخار کنید. مطمئن باشید که دفعه بعدی بسیار بهتر خواهید بود.

    ۴٫ به خودتان فرصت دهید.

    فعالیت های گروهی پیدا کنید که در آن بتوانید علایقتان را با دیگران سهیم شوید. برای مراوده با این افراد جدید به خودتان فرصت دهید و سعی کنید که کم کم با آنها آشنا شوید. افراد خجالتی معمولاً نگران شکست خوردن و اینکه بقیه چطور آنها را قضاوت می کنند هستند. اگر شما هم همینطور فکر می کنید، از خودتان بپرسید که آیا شما هم اینقدر انتقادی به دوستانتان نگاه می کنید؟ با خودتان درست مثل بهترین دوستتان رفتار کنید و به جای انتظار شکست، خودتان را به ادامه مسیر تشویق کنید.

    ۵٫ جرات و شهامت را در خودتان تقویت کنید.

    از آنجا که افراد خجالتی خیلی نگران واکنش دیگران هستند، خیلی شهامت به خرج نمی دهند. البته این معنای ترسو بودن آنها نیست. معنیش این است که کمتر جرات می کنند. جرات داشتن یعنی هروقت لازم بود برای خودتان پا پیش بگذارید، برای چیزی که می خواهید حرف بزنید و وقتی کسی پا روی دمتان می گذارد به او اخطار دهید!

    سعی کنید خودتان باشید. اینکه بخواهید راه های مختلف را که دیگران انجام می دهند امتحان کنید اما راهی را انتخاب کنید که بیشتر با شخصیت خودتان جور است. اینکه خود واقعیتان باشید دوستانتان را به سمتتان جذب خواهد کرد.

    تقریبا یک ساعت روبروی من نشسته بود و گاهی خشم و گاهی انفجار چهره اش را در می نوردید ،چند روز بود که نامزدش او را رها کرده بود به جرم اینکه عصبانیت های فورانی خود را کنترل نمی کند و از کودکی در یک خانواده ی نا ایمن رشد کرده بود با مادری که بخاطر تحصیلات بیشتر پدر را منکوب می کرده و اینک والدین در آستانه جدایی و خودش در لبه ی ازدواج ایستاده بود….خاطرات درگیری پدر و مادر را بالا می آورد و ماهیچه های چهره از خون پر و خالی می شد و ورید گردن ، مثل یک مار به دور تنه کوتاه درختی می پیچید و با هر استکان خونی که به قلب می برد نیشی هم حواله ی دهلیز می کرد .
    کاش یک دوربین حرکات و سکنات چهره او را ثبت می کرد ، خاطرات جدال والدین، مثل انبوهی پرنده از لانه ی ذهن او می گریختند واشک و آه نشسته بر بالهایشان فاصله ما را، مه آلود می کرد….اگر یک مجسمه ساز اینجا بود طنابی را به قلب شکسته متصل می کرد تا از قفسه ی سینه بیرون افتاده و از حجم آتش سینه شعله ها می ساخت و شاید اگر با دوربین کلاین به این قصه می نگریست یک پستان بدخیم را در دهان کودک می گذاشت ویا از چشم نقاش آدلری پای پدر را در ارتباطی از هم گسیخته تکه تکه ترسیم می کرد که بذر حقارت در لابلایش پاشیده باشند، . و یا ساختمانی که چشمی بزرگ از حدقه هایش ،هوس پرواز کرده بود بهنگام یادآوری عصیان مادر در برابر قدرت پدر سالار که رگبار لگد رابه حوالی گُرده های مادر حواله می کرد و با خشابی از مشت صورت او را درو می کرد …اینهمه هنر در عکاسی و مجسمه سازی و نقاشی و معماری ، همه در اتاق درمان روانپزشکی متراکم شده بود و و اگر رها می شد دریای روانپزشکی هنر های هفتگانه را چون جزایری در خود فرو می برد….و آنگاه چون یونس از شکم ماهی به عرصه ی اجتماع پرتاب می کرد تا اینهمه درد در خانواده ای نو پا تجمع نیابد و ویرانی والدین را به فرزنداندان منتقل نکند و تجربه های اصلاح گرانه ی والدینی جامعه را به وادی سلامت روان رهنمون گردد….

    یکی از روانکاوان برجسته خانم ” کارن هورنای” اعتقاد دارد
    آزارهای محیط مخصوصا در دوران کودکی باعث نوعی ترس نهادینه و پیوسته ، نسبت به دیگران می شود
    نوعی اضطراب دایمی که غالبا تا اواخر عمر با شخص می مانند و شدت آن بستگی به میزان ناگواریها و ناامنی هایی دارد که فرد از محیط اطراف خود دریافت می کند
    این ترس ویرانگر را هورنای” اضطراب اساسی” می نامد و باور دارد زمانی که این اضطراب در انسان شکل گرفت بعنوان یک شالوده برای عصبیت و انواع اختلالات روانی و مکانیسم های تهاجمی، عمل می کند
    یعنی درخت نامیمون عصبیت ریشه در اضطراب اساسی دارد که مدام از آن تغذیه می کند و شاخ و شاخسارهایش را گسترش می دهد اما بجای میوه و سایه ..خار مغیلان از آن به عمل می آید
    بیایبم یک بستر آرام و ایمن را برای رشد نونالهان فراهم کنیم که در آن خار تزاحم و خشونت به بار نیاید زیرا با بزرگتر شدن شخص کَندن این درخت خبیث دشوارتر می گردد
    همانگونه که در مثنوی از فردی یاد شده است که خار بُنی را در راه مردمان می کارد و این درختِ خار روز به روز محکمتر می شود : شد درخت خار او محکم نهاد
    ولی او دنبال راهی برای بر کندن این درخت خار و درمان آن نیست و البته سال به سال نیروی او کمتر می شود و خاربن قدرتمند تر می شود و بر کندن آن دشوارتر
    خاربن در قوت و برخاستن
    خارکن در پیری و در کاستن
    این تاخیر ریشه های درخت را گسترده تر می کند و تمامی وجود او را در بر می گیرد و درمان را بسی سخت تر می کند
    اضطراب اساسی نیز اگر مورد غفلت قرار گیرد چون غده ای بدخیم تمامی سلولهای وجودی شخص را مسموم و آلوده می کند
    ایجاد محیط امن برای پرورش کودک اولین شرط برای پا نگرفتن این درخت شوم است و این مهم مستلزم جامعه ای امن است تا بتدریج این امنیت به خانواده نفوذ کند و بزرگسالی فرد را برای داشتن سلامت روانی امن و آرام تضمین کند
    و این افراد امن، خود جامعه ای امن را فراهم آورد

    دوستش او را آورده بود.
    و توضیح می دادکه از چند روز پیش میگه کرمهایی زیر پوستم حرکت می کند با یک آزمایش انگل در دست.
    و او برای از بین بردن این کرمها ، مقداری سم مرکبات را بصورت محلول درآورده و به قسمت هایی از بدنش مالیده بود که زخم هایی هم در سه چهار جای بدنش بوجود آمده بود را ناشی از خروج کرمها می پنداشت
    در جریان مصاحبه معلوم شد که او از شیشه استفاده می کرده و این هذیان ها ناشی از مصرف آمفتامین است که با افزایش دوپامین در مغز حالات جنون آمیزی را رقم میزنند که شخص را از عالم واقعیت بیرون کشیده و به دنیایی موهوم و پر از هذیان و توهم سوق می دهد
    بعداز آزمایش مدفوع برای تشخیص انگل هایی که ممکن است از پوست به درون رود ه ها راه یافته باشد و قبل از توضیح و نشان دادن عوارض این ماده خطرناک او بدنبال پزشک پوست می گشت …. آگاهی دادن به جوانان و خانواده ها در باره عوارض خطرناک این مواد می تواند تا حدی این راه های ختم به ترکستان را مسدود کند و عواقب این تاخیر را نشان دهد تا دیر نشده راه درست که غالبا بستری در یک بیمارستان روانپزشکی است را گوشزد کند
    فرزندان خویش را دریابیم

    نگاه چگونه می تواند یخ های آدمها را آب کند
    وقتی که نیما می گفت:
    آی..آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید
    در میان موجها یک تن می سپارد جان ….
    به همین واقعیت اشاره می کرد..که ما به یکدیگر نگاه نمی کنیم
    نگاه کردن مثل آفتاب می ماند
    توجه کردن به کسانی که در انزوا منجمد می شود و تو می توانی با نگاهت ، دست آنها را بگیری و به آفتاب بیاوری و زیر گرمای بارش نگاهت ،رنج تنهایی آنها را شستشو دهی، اگر آنها که سلامت دارند به بیماران نگاه کنند
    ثروتمندان به فقرا نگاه کنند
    توانمندان به ناتوانان نگاه کنندو……آنگاه شبکه ی نگاه جهان را فرا خواهد گرفت و کسی از سرما زده گی دور از نگاه دیگران، از یاد نخواهد رفت
    آن روز در رگهای جهان صلح بیشتری جریان خواهد یافت و عشق بالهایش را بر همگان خواهد گسترد و آفتاب آزادی استبداد را ذوب خواهد کرد و مردمان گروه ، گروه سایه هاشان را ترک می گویند و” به آفتاب سلامی دوباره خواهند کرد”.۱
    ..دکتر رحیم آرمان روانپزشک
    ۱….از فروغ

    هر کدام از ما در این اقیانوسِ بیکرانه و متلاطم حیات مثل یک ملکول کربن هستیم
    و راههای گوناگونی را پیش رو داریم، زود پاشیده شویم و زغال سنگ شویم یا فشار ها و چالش ها را تحمل کنیم و بر میزان تاب آوری خود بیفزاییم و در ارتباطربا ملکول های دیگر دست همدیگر را بگیریم و شبکه ای مستحکم و منسجم از دوستی و عشق را بوجود آوریم و زایش الماسی درخشان را جشن بگیریم….کمی دیر بجنبیم گرافیت شویم ویا همچنان اصرار بر الماس شدن ..انتخاب با ما است

    خیلی از افراد برای کاستن استرس و هیجان های ناشی از زندگی روزمره و شغل های پر استرس مجبورند مدام آدامس بجوند و یا کسانی که همچنان بقول فروید در مرحله دهانی ثابت مانده اند و به اصطلاح فیکس شده اند و مدام دوست دارند سیگار یا آدامس یا الکل و مواد مخدر مصرف کنند تا همچنان دهان پاسخگوی اضطراب آنها باشد وخوردن و رقص آرواره به آرامش آنها کمک کند اینگونه افراد آرامش را دوباره با مکیدن پستان مادر و آغوش گرم او تجربه می کنند اما این روشها همه ناسازگارانه قلمداد می شوند و حتی بی ضررترین آنها که جویدن آدامس هست علاوه بر مشکلات زیست محیطی ، کمک زیادی به آنها نمی کند و مشاوره و آموختن فنون انبساط عضلانی “ریلکسیشن” یا مراقبه “مدیتیشن” یوگا برای درمان ریشه ای اضطراب آنها کارآمدتر از جویدن آدامس است و روش های دیگر که نه تنها استرس را درمان نمی کند بلکه انبوهی مشکل بر مشکلات آنها اضافه می کند

    همه چیز خوب پیش می رفت و البته بعد یک تصادف که آسیب مختصری به سر او وارد شد و یکی دو شکستگی که دو سه ماه بعد خوب شد اما او هرگز به روزهای قبل بر نگشت گاهی یک بحران چندان از ظرف روانی ما سرریز می شود که ناچاریم بگوییم
    در نگنجد بحر در کوزه ای…هرچند آن بحران هیچوقت به بزرگی دریا نبوده اما ظرفیت ذهن ما آنقدر اندک بوده که از کاه کوه ساخته و این بهانه برای اینکه پتوی افسردگی را بسر خود بکشد و انگار کبکی سر در برف کرده که واقعیت ها را نبیند
    این تصادف بجای اینکه فرصت رشد و بالندگی به شخص عطا کند او را زمینگیر می کند
    و این ظرفیت روانی ما محصول خانواده و جامعه ای است که در آن بار آمده و پرورش یافته ایم و آن ژنهای دست اندر کار که در این محیط یا تقویت یا خاموش می شوند
    باید برای استقلال بیشتر کودکان و توانمندی های آنها که زمینه رشد و شکوفایی آنها و سختکوشی و کارایی آینده را فراهم می آورد وقت بگذاریم
    وگرنه شخصیت لرزان با اندک نسیمی فرو میریزد و بدنبال از کار افتادگی از این کمسیون پزشکی به آن دیگر کمسیون و بهزیستی و قبل از آن هم به دام مواد مخدر برای پوشاندن خود ، بهره می دجوید و هزینه ای سنگین را به جامعه تحمیل می کند
    پر کاهم درمصاف تند باد
    خود ندانم در کجا خواهم فتاد..مثنوی

    حضوری گر همی خواهی ازو غایب مشو حافط
    غیبت درد بزرگ زندگی امروز ما است، شتاب تکنولوژی و دنیای دیجیتال چنان سرسام آور است که باعث خلق چنین تراژدی شده است گویی ابری متراکم از روزمرگی و غفلت ما را از گرما و آغوش خداوند ، محروم کرده است و همچنین است گرفتاری مادری که نوزداش را از لمس محروم کرده و پدری که غیبتش ،همسر و فرزند را از گفتگو و نوازش باز داشته و این دیوار هر روز بلند می شود و ما در غیبت آفتاب درختانی را می مانیم که نور را از آنها دزدیده باشند
    درد امروز ما محصول غیبت است، غیبت والدین ، غیبت دوستان ، غیبت صمیمیت، غیبت طبیعت، غیبت باران، غیبت دریا، غیبت عشق، غیبت دیدار ، غیبت گفتگو. درد قرن ما دردغیبت و بی حضوری در همه ی عرصه هاست
    حضور را دریابیم قبل از آنکه دیر شود و انقراض ما در دستور کار خلقت قرار گیرد زیرا قوام و دوام هستی در حضورِ عاشقانه خلاصه می شود
    دکتر رحیم آرمان روانپزشک

    بر اساس تحقیقات دو دکتر متخصص رشد و تحول مغز Paul Frankland و Blake Richards، هدف مغز انسان به خاطرسپاری و آرشیو مداوم همه اتفاقات زندگی نیست. کار مغز نگهداری با ارزش ترین اطلاعات جمع آوری شده برای رسیدن به بهترین تصمیم است.

    نویسندگان این گزارش علمی معتقدند این اواخر دلایل بسیاری شناسایی شده است که نشان می دهد از یاد بردن عمدی انبوه اطلاعات آرشیو شده در مغز، به اندازه سیستم خاطره سازی و یادآوری اتفاقات، مهم است.

    یکی از این شیوه ها، ایجاد مداوم یاخته های عصبی توسط سلول های بنیانی بدن در hippocampus است. ورود یاخته های جدید در این بخش مغز مصادف با سیمکشی مجدد و بازنویسی دوباره اطلاعات می شود. دلیل اصلی فراموشی گسترده اتفاقاتی که در کودکی می افتد تولید بسیار زیاد یاخته های عصبی در سال های اولیه زندگی است.

    برای یک صندوقدار فروشگاه مواد غذایی که افراد بسیار و متفاوتی را در طول روز می بیند به یاد نگهداشتن اسامی و خریدهایی که داشته اند اصلا ضرورتی ندارد. مغز ما ولی توجه اصلی را معطوف اتفاقات و اطلاعاتی می کند که مهم و ویژه هستند.

    برای مثال غذاهایی که هر روز سال می خوریم یا لباس هایی که در طی روزهای سال می پوشیم دلیلی ندارد که در حافظه قابل دسترس بماند. مغز ما نیازی نمی بیند که اتفاقات جزئی ولی دوره ای نظیر انواع شام هایی که در شب های متوالی سال های گذشته خورده ایم در خاطره اش نگه دارد. اما شام های خاص و مهم زندگی، را به یاد خواهیم سپرد.

    مغز برای قرار دادن ما در بهترین حالت رویارویی با زندگی، فقط ضروری ترین اطلاعات قدیمی را دستچین می کند. در حقیقت، فراموشی یکی از نشانه های مغز پر حافظه و باهوشتر است.

    Forgetting can make you smarter
    https://medicalxpress.com/news/2017-06-smarter.html
    Facebook1,182TelegramWhatsAppTwitterBalatarinGoogle+
    PinterestLineEmailShare

    انگار تمامی روزنه های ذهنم بسته شده باشد و قادر به تبادل افکار و اندیشه و درک و احساس نباشد، باید با آمدن عید فطر، هم غبار روبی و خانه تکانی کرد ، و در اعماق واژه “فطر” به غواصی پرداخت. سر از زیر خاک درآوردن و شکفتن و غبار را از برگهای روان زدون تا امکان فتوسنتز دوباره بوجود آید و امکان تبادل اندیشه ها ،و نو شدن و تازه شدن آنان فراهم گردد .هرس کردن ساقه های کهنه تا نو نهالان تازه رست ،بر روی کالبد آنها جوانه زنند ، و برای شکوفایی آماده و روبراه شوند، آفتاب همچنان نور می پاشد و دست برگ ها باید در دست آفتاب گذاشته شود و خاک و غبار عایق کننده از رخسار آنان فرو شسته شود تا جریان نور برقرار گردد و آنگاه نور در دهان برگها برای شکوفایی و رشد ، هضم و جذب گردد و فطر بوقوع پیوندد
    بر دنیای شکفتگان فطر خجسته باد

    خستگی که شروع می کند به تراویدن از سلولهایم هیچ پناهگاهی نیست ، کتاب را از حوصله می اندازم، موسیقی دل آزار می شود و تاب و توان ورزش هم که با سیلاب خستگی شسته می شود و میرود و آنگاه من می مانم و ذکر ،بیاد یونس پیامبر می افتم که از هدایت قومش گریخت ولی بدام نهنگان گرفتار آمد و سپس دست تضرع به درگاه خداوند بر گشود و استغفار طلبید و خدای مهربان او را بخشید و او بخاطر سپرد که هیچگاه نباید از مسوولیت زندگی کردن و زندگی برای دیگران خریدن، باز ماند وگرنه تقدیر الهی گریبان او را و ما را می گیرد و لاجرم بایسته است تا دقایق پایانی عمر همچنان با لباس عشق زندگی را ارج نهیم و تا انتهای داستان با اشتیاق لحظه ها را آبیاری کنیم و هر کجا خستگی روی آورد ذکر را و مدیتیشن را از یاد نبریم ، زیرا فرار و پاک کردن مشکل تنها بار ما را سنگین تر می کند و همیشه نمی توان زباله ها را زیر فرش قایم کرد…..
    داد جاروبی بدستم آن نگار
    گفت از دریا برانگیزان غبار..مولوی…..ر.آرمان

    من امشب تا سحر خوابم نخواهد بُرد
    همه اندیشه ام، اندیشه ی فرداست.
    این شعر از ماندگارانه های مرحوم فریدون مشیری است که اینک به سلامت روان ما راه پیدا کرده است او در اندیشه فردای “دیدار” بود که آن شب “وجودم از تمنای تو سرشار است”
    اما در وادی سلامت روان ما نگران فردایی هستیم که بسیار لغزان و پُر شیب و نا ایمن است …که تا پلکهایمان می آید خواب را جشن گیرد این راه یخ زده ی پر خطر و پاهای ناتوان ما احتمال شکستن استخوان را هر لحظه فریاد می دارد
    برای چالش های پیش رو چگونه مهیا شویم
    اگر در بستر خانواده مارا واکسینه نکرده باشند و غفلت والدین از وجود ما تکه هایی نا بهم پیوسته و بدون انسجام ساخته باشد
    هنگامی که در معرض طوفان های بیرونی قرار می گیریم صدای در هم شکستن تکه پاره های این زورق را در دهان امواج می شنویم
    و این فرایند دو بُعد دارد
    ایجاد جامعه ی امن از نظر اقتصادی و امنیت فردی و ثبات در لایه های آن
    که وظیفه ی دولت و حکومت است
    و دیگر ایجاد شخصیتی منسجم که در رفتار والدین و همسالان مدرسه و دوستان و جامعه شکل می گیرد که باز این فراگرد به متصدیان فرهنگ و اقتصاد جامعه بر می گردد
    تا زیپ پلکهای مردمان از ترس آینده ای موهوم و لغزان باز نشود و خواب از آن نگریزد ولو اینکه وجود شخص از تمنای تو سرشار باشد .
    هر چند تمنای او “دوست” آرامش را به چشمان ما باز می گرداند..ر.آرمان

    ما همه مرغابیانیم ای غلام
    بحر می داند زبان ما تمام
    شاید اغراق نباشد اگر بپذیریم که مولانا همه ی تلاش خود را در این خلاصه می کند که ما را به فرارَوی از ظاهر بی جان طبیعت فرا خواند تا با درک زبانِ زیرین این جهان بتوانیم با آن و با یکدیگر از ورای این پنج حس ارتباط برقرار کنیم :
    پنج حسی هست جز این پنج حس
    کان چو زرِ سرخ و این حس ها چو مس
    باشاخک های معنا به ژرفای جهان راه یافتن و جستن روحی که در کالبد این جهان جاری است
    برقراری ارتباط با این روح جاری و فناشدن در او با حفظ موجودیت خود
    مثل آهنی که در آتش گداخته میشود و آهن بودن خود را فرو می گذارد و با آتش یکی می شود
    وقتی که لایه های سخت خود بینی را بشکنی و از نردبان خویش بزرگ پنداری فرود آیی آن جریان جاری در تو راه می یابد و زبان درونی هستی به وجود تو راه می ابد و می فهمی که مرغابی هستی و لایق دریا ، نه مرغی خانگی و سزاوار خاکدان
    این استعلا و فرا روی تو را با دیگر موجودات هستی نیز پیوند می دهد و آنگاه همه با زبانی دریایی و گسترده ، هاضمه ای فراخ پیدا می کنند که همه بدیها و ناروایی دیگزان را در خود شستشو می دهد و پاک می کند…آن روز همه ی مردمان از اهالی دریا شده اند و زبان یکدیگر را با درک الفبای زیرین هستی ، به نیکی در می یابند و دشمنی ها و فرعونیت ها همه با موسی آشتی می کنند و دریا همه ی رنگها را می شوید و پاکی جهان را فرا می گیرد
    چون که بی رنگی اسیر رنگ شد
    موسیی با موسیید در جنگ شد
    چون به بی رنگی رسی کان داشتی
    موسیی و فرعون دارند آشتی

    کلبه ای از استخوان و پوست در دست باد
    صدای شکستن سقف می آید
    کسی نیست که دیرک ها را نگه دارد
    کلبه ای که در خواب هایش تنها رویای فرو ریختن نقش بسته است
    یک شب سرد و بیرحم زمستان دست و پایش را جمع می کند و قرار می گذارد تا صبح تاب آورد و فکر می کند اگر این فصل بی امان سرما و.کولاک و طوفان را از سر بگذراند یقینا روی خوش زندگی را خواهد دید
    لب هایش را از نیایش رنگ می کند
    پاهایش را محکم به زمین می چسباند
    و بازوهایش را ستون کلبه می کند و نجوای دعایش آسمان را پر می کند تا از حجم طوفان خالی شود
    گویی از آنهمه خدنگ دعا و نیایش این سِپرِ سپهر، تّرک بر می دارد و و حجمی از بتون کلبه را در بر می گیرد
    از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان
    باشد کزآن میانه یکی کارگر شود…حافظ
    گاهی فقط یک دعا آسمان را سوراخ می کند و خدا از همانجا باریدن می گیرد
    و اندوه را با خود می شوید..ر.آرمان

    امروز باید با خودم تنها باشم، “خلوت دل نیست چای صحبت اغیار “¹…سعی کردم ذهنم را از هر چه غیر است بتکانم لباس های گذشته و آینده را در اوردم و در زمان حال مشغول شنا شدم …. آهسته ، آهسته، پوسته ضخیم “خود” در رطوبت خیسانده و از من جدا شد
    بالای سر خود ایستادم دیدم درختی هستم که نور در شاخه هایم بازی نمی کند و ریشه ها در گذشته ای مسموم از حمل املاح سر باز می زنند، غبار افکار مزاحم برگهایم را چنان پوشانده بود که دست نور به روزنه هایم نمیرسید گذشته ، افسوس ها و حسرتها را از برگهایم شستم و ریشه ها را در حال گذاشتم و آنگاه رقص نور املاح و آب را به برگها می آورد و صدای قل قل حیات بگوش میرسید

    اعتماد به نفس

    زنانی که با غرور تمام صورت خودشان را به همان شکل طبیعی نگه می دارند از اعتماد به نفس خوبی برخوردار هستند و از نظر Craig Malkin معلم روانشناسی دانشکده پزشکی هارواد ، اعتماد به نفس، باعث جذابتر شدن زنان می شود.

    حس صمیمیت

    اگر زنی در حین اشنایی با یک مرد آنقدر راحت است که بدون آرایش خود را ابراز کند نشان می دهد که حس صمیمی بین شان در حال شکل گرفتن است

    فروتنی

    دکتر محقق روانشناسی Alex Jones از دانشگاهی در پنسیلوانیا اذعان می کند که از دید مردم، زنان بی ارایش یا کم آرایش خاکی و فروتنی هستند. یکی از شواهد منطقی این است که مردم می گویند فردی که وقت کمتری برای جلوه خود تعیین می کند احتمالا از خودخواهی کمتری برخوردار است.

    زیبای طبیعی

    یکی از نشانه های غریزی که مردان را مجذوب خود می کند سلامت زنان است. رنگ طبیعی گونه ها و چشمان آرام و لب های خندان ملاک های طبیعی برای زیبای زنان هستند.

    ماجراجو و پر تحمل بودن

    زنانی که از نشان دادن لکه و پیس ها و همیشه صد در صد مرتب و کامل نبودن، نمی هراسند نشانه خوبی از روبرو شدن با سختی ها، اهل ماجراجوی و همسفر خوب بودن را بروز می دهند.

    ارتباط راحت تر

    از نظرCraig Malkin زنانی که همواره با آرایش کامل و لباس رسمی ظاهر می شوند از نظر مردان، غیرقابل دسترس هستند ولی زنان با آرایش ساده و رفتار و هیئت معمولی، مردان را از لاک دفاعی خارج می کنند و جرئت آشنایی و معرفی خودشان را بیشتر می بینند.

    درخشش شخصیت

    تجربه بعضی زنان نشان داده است که تماس شان با جمع وقتی که آرایشی ندارند تمرکز خودش و بقیه را بر روی شخصیتش ایجاد می کند و این فرصتی است برای آنها که از شخصیت خاصی برخوردارند تا بدرخشند.

    نجیب تر

    محقق روانشناس دکتر رابرت بوریس از دانشگاه Northumbria انگلیس می گوید آرایش سنگین در وهله اول زنان را از نظر جنسی مورد قضاوت قرار می دهد و به نظر می رسد زنان با آرایش خیلی کم، معصوم و نجیب تر به نظر می رسند. به گفته وی، مردان طوری شخصیت شان طوری تحول یافته است که به دنبال شریک زندگی برای طولانی مدت هستند برای همین طبیعی بودن و سادگی آرایش را به طور غریزی و ناخودآگاه به ماندگاری و تعهد زناشوی ربط می دهند.

    ۱۱ Reasons Women Look Gorgeous without Makeup

    http://www.menshealth.com/sex-women/why-women-are-beautiful-without-makeup

    به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده ی خود را….نیما
    جریان سهمناک حیات ،ما را در بستر خود می غلطاند و می برد
    گاهی فرصتی پیش میاید تا اندکی سر خود را از میان سیلاب بدر آوریم و نفسی تازه کنیم و دوباره با سنگ های راه همسفر شویم.
    به کجا رهسپاریم و این رودخانه ی خروشان ما را به کجا می برد
    کدام دلتا به استقبال ما می آید و خبر رسیدن به دریا را بما خواهد داد شاید در آنجا سر بر بالش مرجانها بگذاریم و خواب رویم و روی آرامش را ببینیم
    اما تا رسیدن به انتهای مسیر باید تقلا کنیم تا غرق نشویم و بدانیم که زندگی همین دست و پا زدن هاست برای اجتناب از غرق شدن

    زمستان ، تابستان را در می نوردید، عاطفه ها منجمد شده بود و کودکان زیر بار گرفتاری های والدین در غفلتی زمستانه یخ می زدند و سرما و یخبندان کالبدهای کوچک آنها را در گرمای تابستان ، در خود می پیچید
    شگفتا که جامعه در گرمایی که یخ های قطب را ذوب می کند چنین بر ضخامت یخ های خود می افزاید که آفتاب رایارای ذوب این انجماد گسترده نیست
    گویا فرهنگ ما و انسانیت در حال انجماد است ، که کودکان چنین آزار می بینند و به موازات گرمایش زمین ، دمای عاطفه و محبت ساکنان این سیاره به مقدار قابل ملاحظه ای کاسته گردیده ، کودک آزاری، سو ء تغذیه کودکان، کودکان کار ، کودکان آواره از جنگ. کودکان بی پناه ، کودکان اعتیاد ، کودکانی که والدین آنها برای همیشه به تعطیلات رفته اند و بشریت که زخم هایش مدتها است پانسمان نشده و رو به وخامت است
    ما به یک آفتاب بزرگ برای ذوب انجماد اذهان و یک پرستار برای بستن زخم های سر آدمیان نیاز داریم..آفتابی عاریتی از منظومه دیگر…..و پرستاری از سیاره ی دیگر

    فرد پارانوئید مدام نگران است. عصبانی است. احساس قربانی بودن و مظلومیت می کند. قدرت اعتمادش به دوستان و اطرافیان را از دست می دهد. تنها و گوشه گیر می شود. موقعیتی که زمینه ساز افسردگی و تشویش خواهد بود.

    بنا بر تحقیقات صورت گرفته بین ۱۵ تا ۳۰ درصد انسانها به طور معمول افکار توام با سوظن را در ذهن خودشان تجربه می کنند. خیلی از ما فکر می کنیم دیگران پشت سر ما حرف های بد خواهند زد. بین ۲ الی ۴ درصد افراد اجتماع به طور کلینیکی با تشخیص بیماری پارانوئید در شخصیت شان روبرو می شوند.

    پارانویا یک خصلت و مرام فردی نیست. نوعی مشکل ذهنی است یا به تعبیری دیگر، داشتنِ تصوری غلط از دنیای واقعی است. یک نوع بدبینی گسترده به جهان بیرون از خویش است.

    فرد پارانوئید تنها به استدلال های شخصی خودش اجازه ابراز وجود می دهد. او وقتی که به یک ایده سوظنانه دست پیدا کرد امکان ندارد از آن رو برگرداند. ذهنش همواره به دنبال مدارک و شواهدی است که سوظن اولیه اش را تائید کند. او با دقت می بیند و گوش می دهد ولی فقط برای تائید سوظنی که در ذهنش وجود دارد.

    فرد پارانوئید اتفاقات زندگی اش بر حسب تقصیراتی است که دیگران مرتکب شده اند. برای مثال اتفاق ناگواری نظیر از دست دادن شغل شان را نتیجه نیات پلید افراد دیگر می دانند. اصلا به ذهن شان خطور نمی کند که شاید توانایی های لازم برای شغل مربوطه را نداشته اند.

    استفاده از مشاوره روانشناسان می تواند بیماری پارانوئید را تا حدودی کنترل کند. روش گفتگو درمانی آن هم در طی جلسات طولانی می تواند به افراد پارانوئید بیاموزد که زمینه های ایجاد سوظن های مداوم در درون خود را ریشه یابی کنند.

    ۸ Biases in Paranoid Thinking

    https://www.psychologytoday.com/blog/science-choice
    /۲۰۱۶۰۲/۸-biases-in-paranoid-thinking
    http://www.webmd.com/mental-health/paranoid-personality
    -disorder

    ? #پدوفیلی ( #بچه_بازی) چیست؟

    ✍ محسن الوان ساز

    پدوفیلی یعنی اختلال روانی که مشخصه آن فانتزی یا عمل واقعی درگیر شدن در فعالیت جنسی با کودکان است. افراد پدوفیل فعالیت جنسی با کودکان را یا ترجیح می‌دهند و یا به طور منحصر به فرد از فعالیت جنسی با کودکان از همان جنس یا کودکان از جنس دیگر به هیجان جنسی و لذت بردن دستیابی پیدا می‌کنند.

    رفتارهای جنسی دخیل در پدوفیلی طیف وسیعی از فعالیت‌های ممکن را شامل می‌شود ولی آن‌ها معمولا از استفاده از زور اجتناب می‌کنند تا بتوانند فعالیت‌های خود را ادامه بدهند زیرا اگر مانعی سر راه آن‌ها به وجود بیاید با خشونت و قتل کودک پایان خواهد یافت. برخی از پدوفیل‌ها رفتارهای خود را به افشای خود یا استمنا در مقابل کودک، و یا نوازش کردن یا لخت کردن کودک، اما بدون تماس جنسی محدود می‌کنند در حالی که دیگران کودک را به شرکت در رابطه جنسی و مقاربت تناسلی وادار می‌کنند‌.

    پدوفیل می‌تواند پیر یا جوان، مرد یا زن باشد اگر چه اکثریت بزرگی از آن‌ها مرد هستند. متاسفانه، برخی از آن‌ها در حرفه ای فعالیت دارند که در آن آموزش و یا حفظ سلامت و رفاه کودکان و افراد جوان را به عهده دارند در حالی که دیگران با کودکان قربانی خود رابطه فامیلی و یا حتا ژنتیک دارند.
    بسیاری از کارشناسان پدوفیلی را ناشی از عوامل روانی و نه از ویژگی‌های بیولوژیک می‌دانند. بعضی از آن‌ها فکر می‌کنند که پدوفیلی نتیجه مورد آزار جنسی قرار گرفته شدن، خود به عنوان یک کودک است اگر چه همه پدوفیل‌ها خود به عنوان کودک مورد آزار جنسی قرار نداشته‌اند. بعضی دیگر از کارشناسان فکر می‌کنند که پدوفیلی از تعامل نامناسب و پاتولوژیک فرد با پدر و مادر خود در طول سال‌های اولیه زندگی مشتق می‌شود.
    چون قربانیان پدوفیل‌ها کودکان هستند، پدوفیل‌ها اغلب خدمات خود را به تیم‌های ورزشی، مدارس و یا سازمان‌های مذهبی یا مدنی که در ارتباط با کودکان هستند ارایه می‌کنند. در برخی موارد، پدوفیل‌هایی که کودکان خانواده خود برای آن‌ها جذاب هستند ممکن است کمک خود را به بستگان به عنوان پرستار کودک ارایه دهند. آن‌ها متاسفانه اغلب مهارت‌های بین فردی خوبی با بچه‌ها دارند و به راحتی می‌توانند اعتماد کودکان را به دست آورند.
    افراد پدوفیل معمولا در دوران بلوغ به مشکل خود پی می‌برند و فعالیت خود را در سنین میان‌سالی شروع می‌کنند. در ایالات متحده، حدود ۵۰ درصد از مردانی که برای پدوفیلی دستگیرشده‌اند یا خود پدر هستند و یا حداقل ازدواج کرده بوده‌اند.

    حقایق بیشتری که باید راجع به پدوفیلی بدانید:

    ● ۳۰ درصد مردان آن را در دوران بلوغ تجربه می کنند
    ●پدوفیل ها آشنا هستند هیچ گاه کودکتان را تنها با بزرگتر از خودش ( حتی پدربزرگ، عمو و دایی) رها نکنید.
    ●پدوفیل ها اغلب متاهل هستند و بچه هم دارند پس به هیچ عنوان به کسی که خود پدر یا مادر است به عنوان شخص قابل اعتماد نگاه نکنید.
    ●کودکان هیچ گاه تجاوزگر را رسوا نمی کنند از هر هشت کودک مورد تجاوز تنها یک کودک آزار جنسی را گزارش کرده است
    ●اغلب پدوفیل ها بهره هوشی پایینی دارند .
    ●دولت باید امکاناتی را فراهم کند تا از تمام بزرگسالانی که با کودکان سروکار دارند تست تمایلات جنسی بگیرد.
    ●مشاوره در دوران دبیرستان در شناسایی پدوفیل ها کاملا موثر است

    در نهایت وظیفه حفظ کودک در برابر پدوفیل ها برعهده والدین است بنابراین سهل انگاری نکنید و به امید این که کودکتان آزار جنسی را گزارش می دهد او را با هیچ آشنایی که بزرگتر از اوست تنها نگذارید.

    ✔این یادداشت را برای تمام کسانی که بچه دارند بفرستید

    ?کانال علوم اجتماعی، مسائل روز?
    https://telegram.me
    /joinchat/B8dgVjzw2lSWh3ZSpj1VhQ

    تميز زندگی كردن يعنی همين. سر راست چهل سال زندگی كنی، حداقل ده پله زن ايرانی را بالا ببری، حداقل به چند ميليون دختر دانش اموز در سراسر جهان، اعتماد به نفس بدهی و جواب آخر مسئله را زيبا، قاطع و قوی روبروی جهانيان بگذاری كه « استعداد رياضی داشتن، دختر و پسر نمی‌شناسد»

    تميز زندگی كردن يعنی همين. مثل يك فرمول محاسباتی. دقیق.

    ناله و مويه، از شانس و چشم خوردن گفتن در بدرقه چنين انسان زيبايی، جواب نهايی معادله را خدشه دار می‌كند. بايد او را در شان خودش بدرقه كرد. بايد فقط سر را به احترام فرود آورد و گفت: بدرود. خانم دكتر ميرزاخانی. بدرود و متشكريم.

    مجموعه عظیم تحقیقات نشان می دهد که تجربیات دوران کودکی بویژه از حوالی یک سالگی، تاثیر اساسی بر کیفیت رابطه افراد در بزرگسالی دارد. بخش بزرگی از آموزش و تربیت یک شخصیت سالم و مستقل بر می گردد به داشتن والدین همیشه در صحنه که به طور مداوم در زندگی کودک با هوشمندی حضور دارند. فرزندان این محیط تربیتی همیشه احساس اطمینان دارند. از ابراز احساس و ایجاد رابطه صمیمی نمی گریزند و اگر نیاز به حمایت عاطفی داشته باشند از درخواست آن امتناع نمی کنند.

    والدینی که از همان دوران کودکی حضور و نقش مداومی ندارند به فرزندانشان می آموزند که به هیچکس اعتماد نکنند و برای رفع نیازهای عاطفی به کسی نزدیک نشوند. از احساس نزدیکی و صمیمیت پرهیز کنند و انگیزه اصلی در رفتارها و واکنش های شان ترس باشد. ترس از فریب، خواستنی نبودن یا طرد شدن و تک افتادن باعث می شود یک ترس بزرگتر را مدنظر قرار دهند و آن نگرانی شدید از وابسته شدن به دیگران است.

    اگر به هر شکلی احساسات شبیه آنچه توضیح داده شد را در خود یا نزدیکان تان مشاهده می کنید متوجه این واقعیت اصلی باشید که بخش بزرگی از مردم پیرامون، افراد معتمد و سالمی هستند و اگر هم مشکلی داشته باشند بسیار ضعیف و طبیعی است. بدانید که تغییر و تصحیح وابستگی شدید امکانپذیراست بخصوص اگر شانس بیاورید و با فردی آشنا شوید که شخصیت مهربان و مطمئنی دارد.

    نقشه عشق

    یکی از فاکتورهایی که زوجین شاد و موفق را از زوجین ناراضی و ناشاد متمایز می کند چیزی است که گاتمن به آن نام “نقشه عشق/love map” نهاده است. مشکل مشترک بسیاری از زوج ها این است که درباره آن چه همسرشان دوست دارد یا ندارد و درباره نگرانی ها، هراس ها و استرس های یکدیگر بی اطلاعند.

    در مقابل ، به زوج هایی بر می خوریم که صمیمانه از دنیای یکدیگر باخبرند. گاتمن با معرفی مفهوم ” نقشه عشق” به آن بخش از مغز زوج ها اشاره دارد که همه اطلاعات لازم در مورد همسرشان را در خود حفظ کرده است. یکی از برنامه های مطرح شده توسط گاتمن برای افزایش صمیمیت بین زوجین، پرورش نقشه عشق در آنهاست.

    در چنین ازدواجی ، زن و شوهر از اهداف یکدیگر در زندگی آگاهی دارند، از نگرانی های یکدیگر مطلع اند و امیدها و امیال یکدیگر را می شناسند.

    جان_گاتمن

    دیدی آن قهقه ی کبک خرامان حافظ
    که ز سر پنجه ی شاهین قضا غافل بود
    چونان کبکی خرامان می خواند و زبان کودکانه اش گرما بخش خانه است اما یکباره اعتیاد پدر همه ی آسمان خانه را به شب می کشاند و او در اسارت رفتار های خشن والدین آینده را می بازد و چرخ زندگی از روی گرده او رد می شود و احساس می کند
    زندگی برای او یک چرخ گوشت است ، نه از آنرو که غافلانه دستش را هنگام کار مادر در چرخ فرو کند و انگشتش آسیب ببیند
    از این منظر که انگار او را چون تکه گوشتی در چرخی بزرگتر انداخته باشند که از فرط فشار تمامی دنده هایش در حال خرد شدن باشد
    گاهی دادی که والدین بر سر هم میزنند و دعوایی که باهم می کنند در چشمان کوچک کودک چون یک زلزله عظیم پدیدار می گردد و شخصیت او در این فشار ها از سوراخ های چرخ گوشت ، مثل ماکارونی خارج می شود که برای اتصال آنها در دوران بعد مهارت هزار درمانگر هم به انسجام درست آن کمک نخواهد کرد
    محیط خانه را برای کودکان امن نگه داریم تا یکپارچگی شخصیت بزرگسالی آنها آسیب نبیند و جامعه شاهد انباشت شخصیت های بیمار و پاره، پاره نباشد
    دکتر رحیم آرمان روانپزشک
    با ما در کانال سلامت روان همراه شوید

    غم زدل هر آنچه آرد یا بٙرد
    بی گمان آن چیز بهتر آورد..مولوی.
    چالش ها و مصایب و دشواری ها و گاهی بحران ها همواره در کنار زندگی ما نشسته اند و ناگهان از پشت ابرها بیرون آمده و سنگینی خود را بر ما تحمیل می کنند، و با بیرون آمدن این بلایا افق زندگی ما تیره و تار می شود و طعم طلوع از آسمان زندگی رخت می بندد
    در این هنگامه هاست که شخص ماهیت و جوهر خود را نشان می دهد
    به عبارت دیگر در بطن این حوادث و ناگواری هاست که گوهر ذاتی ما خود را نشان می دهد
    اگر کودکیِ امن و دلبستگی های ایمن، در زندگی ما را واکسینه کرده باشد هنگام عبور از بحران به ارتفاع ما افزوده می شود و تجربه ای به قامت ما اضافه می گردد و اگر شخصیت شکننده ای داشته باشیم در بحران غرق می شویم و باید منتظر نجات غریق بمانیم
    ابن است که هر اندوه و غمی که در زندگی رخ می نماید می تواند آیه ای باشد برای شکوفایی بیشتر یا اگر در قاب شکسته و ضعیف روان خود به آن نگاه کنیم رنگ یک فاجعه را بخود می گیرد

    بسانِ رود که در نشیبِ دره سر به سنگ می زند رونده باش
    امید هیچ معجزی ز مُرده نیست زنده باش…هوشنگ ابتهاج
    گاهی محیط لرزان زندگی و غفلت والدین و آسیب هایی که ناگهان بر ساختار شخصیت ما ، چون صاعقه ای فرود می آید انسجام شخصیت بزرگسالی ما را از هم می گسلد و شخصیتی لغزنده و مواج و دمدمی برایمان به ارمغان می آورد که با اندک نسیمی به وادی اضطراب و افسردگی کشیده می شویم و گاهی تراکم ناکامی های گذشته خشمی بر هم انباشته را در ما بجا می گذارد که در یک برخوردِ کوچک چون انفجاری مهیب ،سرریز میشود و اطراف ما را پر از گُدازه می کند و دوستان و نزدیکان ما را فراری می دهد …ما با یافتن الگوهای مناسب می توانیم این کاستی ها و حفره ها را در شخصیت خود ردیابی کرده و چون یک مهندس زمین شناس ، لایه های معیوب شخصیت را با امواج صوتی شناسایی کرده و در جا گذاری لایه های سالم که از نمونه های صحیح “نو والدینی” کسب کرده ایم نسبت به جراحی رسوبات مخرب اقدام کنیم و در بستر رودخانه زندگی جریان ساز و طوفنده و رونده در تلاش باشیم و بدانیم فراخنای زندگی ، معنایی است که با کوشش ما در آن فرش می گردد. دکتر رحیم آرمان روانپزشک

    لگد مال عمر
    …………………
    مدتی که معنای عمر دور از دسترس ماست و کودکی می گذرد به بازی و سر به هوا و بعد نوجوانی فرا می رسد به تکاپوبرای جستن هویت و سردر گمی و سپس جوانی است و بلندپروازی و جویبار عمر همچنان برعلفزار ها روان است و ناگهان میانسالی فرا میرسد و تلاش می کند این جویبار را به گندمزار باز گرداند که بسیار دشوار می نماید و خوشه ها در غفلت از یاد میرود و او به اعتراض لگد به جویبار می زند و تا می آید سدی بر رود گرد آورد و نیروگاهی راه اندازد و چراغی بیفروزد از چرخش توربین بر آب روان عمر ، پیری رسیده است و مجال تلاش را گرفته و او تنها می تواند پای را در آب گذارد و بر لگد مال کردن این ملکولهای گرانبها افسوس خورد و خود را نهیب زند
    عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی
    ای پسر جام می ام ده که به پیری برسی..حافظ
    کارگاه طرحواره درمانی مرادی وفا] مواظب تصاویری که در مغزخود قرارمی دهید ،باشید …

    گلاسر درجایی می گوید مواظب تصاویری که درمغزخود قرار می دهید باشید..
    افرادی که میخواهید با آنها رابطه ی جدی بر قرار کنید مورد بررسی فراوان قرار دهید ..
    زیرا اگرکه دررابطه شیرجه بزنید یا توجه نکنید و آنگاه تصویر افراد درمغزشما قوی تر شود,هنگامی که به این نتیجه رسیدید که رابطه بااین فرد برای شما سر انجامی ندارد, دردی خواهید کشید که شدت آن همانند آنست که بدون آنکه آمپول بی حسی بزنید بخواهید دندانتان را بکشید…

    برای ما ،چشم پوشی از احساس خوبی که در یک رابطه جذاب بدست می آوریم مشکل است
    ویا اینکه به دلیل ترس از پیامدهای ناشی از قطع ارتباط همانند فشارهای اجتماعی،سرزنش اطرافیان،مسائل مالی و….قطع ارتباطاتی که از ابتدا به بی سر انجام بودن آن آگاهی داریم را به تعویق می اندازیم و این به تعویق انداختن سبب ریشه دار شدن و محکم تر شدن عکس در دنیای مطلوب (که همانند آلبوم عکس درمغز ماست)میشود و همانند گیاهی که بیشترو بیشتر ریشه می دواند ،سبب میشود هنگام کندن آن عکس،درد بسیار بیشتری را متحمل شویم…

    بنابراین انسان خردمند و آگاه،گاهی آگاهانه انتخاب می کند که درد بکشد تا خودرا از درد بزرگتری در آینده معاف کند..

    او انتخاب می کند که از وسوسه ی لذت بگذردتا مجبور نشود در آینده درد بیشتری را متحمل گردد و انتخاب می کند که در هر انتخابی ،ارزیابی اولیه راانجام دهد و بر آن اساس عمل كند.

    در من آن
    درخت، افتاده است
    که هر بهار رخت شکوفه می پوشید
    و هر خزان لباسی از شراب بر تن می کرد
    تا در غوغای رنگ و مستی
    رنج زمستان را از خاطر بشوید
    ر.آرمان

    گاهی افسردگی چنین می کند ، انگار آن درخت شاد که پنجره ی چشمان را به چهار فصل رنگ می زد ناگهان می افتد و از آستان نگاه محو می شود و تو فقط به قابی تهی نگاه می کنی و گویی نگاهت منجمد می شود در نبودن درخت که سرمایه ی پنجره بود و اینک نعره اره ها خواب را از پلکهایش دزدیده اند

    اول شهریور ماه که تابستان رو به افول می گذارد .از کلبه بوعلی نسیمی خنک آغاز به وزبدن می کند و روز پزشک را در خاطره ها زنده می کند و حتی وزیر را به صرافت می اندازد که دست نوازشی را که چهار سال دریغ کرده بود به سرو روی پزشکان بکشد هر چند دیر، شاید شروع یک موج باشدبرای خنثی کردن سمومی که بعضی از کمدی بندان حرفه ای در برنامه های سیمای میلی با سریال های ضد پزشک به حاشیه اذهان پاشیدند، اما جامعه گویی گوشش به امثال این مدعیان بدهکار نبود. و مردمان برای زخم تنهایی خویش همچنان از محبت مرهم این سالکان مکتب بوعلی ، یاری می جویند هرچند در این طایفه هستند کسانی که قانون بوعلی برایشان مسوولیتی نمی آفریند و این گروه به نازکی پوسته زمین ،نسبت به هسته و جبه ی آن هستند ناز کتر از پوست تخم مرغ اما غالب این طایفه ارتباطی عاطفی با بیماران خویش دارند و زمزمه هایشان این است
    من غم تو می خورم تو غم مخور
    من به تو مشفق ترم از صد پدر مولوی
    و هر مراجع برای آنها کتاب ارزشمندی است که وقتی ورق می زنند خود را در لابلای آن شکار می کنند و اتکای آنها جز به خویشتن خویش نیست و گوشی بدهکار این حرفها ندارند
    و تنها مشغول حفر معدن خود برای رسیدن به گوهر ناب انسانی خود هستند
    مرغ خویشی ، صید خویشی ، دام خویس
    صدر خویشی ، فرش خویشی ، دام خویش
    مولوی
    روز پزشک بر همگیِ رهروان قانون گرامی باد
    قانون بوعلی قانون نجابت و همدلی و قانون شفا
    دکتر رحیم آرمان روانپزشک

    شکست های عشقی مثل از دست دادن عزیزان و مرگ آنهاست ما را به سوگواری سوق می دهد، افسرده و خشمگین و عصبانی می شویم و با خودمان تکرار می کنیم که : دیگر نمی توانم به کسی اعتماد کنم، زندگی چقدر پوچ است و هرگز اجازه نمی دهم دیگر کسی با من اینکار را بکند اما چون برای شروع روابط جدید
    به خود فرصت رسیدگی و التیام زخمهای درونی را نمی دهیم این شکست را دوباره تجربه می کنیم بقول فروید گویی ما تجربه ای وسواس گونه برای تکرار داریم

    چرا کودکانمان در مدرسه چیزی یاد نمی‌گیرند؟

    ?گزارش توسعه جهانی ۲۰۱۸ که قرار است در اکتبر ۲۰۱۷ منتشر شود به این سوال پاسخ می دهد که آیا در گستره کشورها و مناطق مختلف دنیا، تحصیل منجر به آموزش شده یا نه؟ پاسخ به این پرسش از آن جهت اساسی است که از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۵، یعنی بالغ بر ۲۵ سال، سازمان‌هایی مانند سازمان ملل متحد، بانک جهانی، برنامه توسعه ملل متحد و دیگر نهادهای توسعه‌مدار، بخش زیادی از رهنمودها و اقدامات خود را بر گسترش پوشش و پرکردن شکاف تحصیلی معطوف کردند و در این راه به موفقیت قابل ملاحظه‌ای نیز دست یافتند.
    ?هدف این بود که شکاف گسترده بین کشورهای توسعه‌یافته و درحال توسعه در دسترسی کودکان و جوانان ساکن این کشورها به فرصت‌های آموزشی کم شود. بنابراین به پوشش تحصیلی کودکان در سن تحصیل، نرخ ثبت‌نام در دوره‌های ابتدایی و سپس متوسطه و فاصله بین کشورهای مختلف در این شاخص‌ها توجه زیادی شد.

    ?تفاوت تحصیل با آموزش
    تحصیل با آموزش متفاوت است. فکر نکنید اگر موفق به گسترش تحصیل شدید، آموزش هم حاصل شده است. فاصله زیادی میان تحصیل و آموزش وجود دارد. در واقع تحصیل شرط لازم برای آموزش است نه کافی. فاصله میان تحصیل و آموزش زیاد است و با سطح درآمد سرانه رابطه آماری عکس دارد؛ هرچه درآمد سرانه کشوری بالاتر است، فاصله بین تحصیل و آموزش در آن کشور کمتر است. در کشورهای با درآمد کم فاصله بسیار زیادی میان تحصیل و آموزش وجود دارد. در داخل کشورها هم تحصیل در مناطق کم‌درآمد با ضریب اثربخشی کمتری منجر به آموزش شده است.
    ?این یافته ساده و بنیادین که مهم‌ترین گزاره این گزارش است ادبیات ۲۵ سال گذشته توسعه انسانی و آموزشی را به چالش می‌کشد. ادبیاتی که توسعه سرمایه انسانی و آموزش را وجه همگرایی کشورها می‌داند و مدعی است آموزش موفق شده فاصله بین کشورها را کمتر و واگرایی درآمدها را در کنار همگرایی بهره‌مندی انسان‌ها از سرمایه انسانی جبران کند.

    یک کوله بار سبک و یک کوه سنگین در پیش رو و یک دوست که در سایه ی مهربانی اش می توان چای خورد و آسود و اندیشید ، چند صد ملیون سال طول کشیده؟ که این رسوبات در قالب یک کوهستان بر هم انباشته شوند! و آواز مرغهای کوهسار که گوش را به نواختن می گیرد ، سوال دیگری پیش رویت می ایستد که چند ملیارد سال طول کشیده؟ که از خاک یک تکه جدا شود و بصورت پرنده ای جاذبه را به هبچ گیرد و راهی آسمان شود!. انسان نیز اگر سبکبار باشد می تواند پرواز کند و به معراج راه گشاید رسیدن در آستان عروج چشمی زیبا و تیز به انسان عطا می کند که از آن اوج هیچ چیزی را نا زیبا نمی بیند و همه ی زشتی های زمین محو می شود و گویی از کناره های سیاره ی زیبای زحل به یک نقطه ی آبی خیره شده ای این زمین ما در این فاصله رنگ عشق دارد
    اما افسوس که چون هبوط می کنی در می یابی که این سیاره رنگ آبیش را ما در خشونت ها و امیال خود، سرکوب کرده ایم ، بگونه ای که پشت زخم ها و مسمومیت هایِ روان ما چهره ی آبیش پنهان شده است.
    ای عشق چهره ی آبیت پیدا نیست..شاملو

    لطف شیر و انگبین عکسِ دل است
    هر خوشی را آن خوش، از دل حاصل است..مولانا
    مغز ما مثل یک رایانه است که ورودی ها را می گیرد و با آنچه از قبل در منبع خود ذخیره کرده است در هم می آمیزد و آنگاه خروجی را تحویل می دهد اگر بطور مداوم در معرض افکار منفی و ناخوشاید باشیم این منبع رسوبی آلوده پیدا می کند که تمام خروجی ها را مسموم تحویل می دهد
    بنابراین بهتر است مدام آن را در معرض افکار مثبت و سازنده قرار دهیم تا خروجی آن شفاف و شادی افزا باشد و بوی کهنگی ندهد و این به بازخوردهای مناسب و مفید برمی گردد اگر عکس دل را شاد کردیم تمامی حوادث درآن انعکاس شاد می یابند و اگر عکس دل مکدر و غبار آلود بود خروجی دنیای ما تیره و غمگنانه خواهد بود و محصول آن افسردگی و دلزدگی

    روان شناسان اثر شش « میم » را در تربیت کودک با توجه به نیازهای روانی اش موثر می دانند:

    اول:تو محبوبی
    دوم:تو محترمی
    سوم:تو میتوانی
    چهارم:تو مهمی
    پنجم:تو مفیدی
    ششم:تو میفهمی

    اگر ما در رفتار و گفتارمان این ۶«میم» را به فرزندان مان انتقال دهیم «میم هفتم» که “موفقیت” است،خود به خود خواهد آمد، یعنی باتری روانی انرژی دهنده فرد شارژ خواهد شد.
    در آن صورت این کودک در تحصیل ، زندگی ، کار و… موفق خواهد شد

    شکل گیری شخصیت کودکان در سال هایی از زندگی صورت می گیرد که خود آن ها هیچ گونه دخالتی در آن ندارند؛

    و زمانی که بزرگ می شوند و قدرت دخالت می یابند؛ دیگر امکان و فرصتی برای شکل دادن شخصیت نیست!

    پس نقش والدین در چگونگی تربیت فرزند، به منزله یک امانت خیلی مهم، بسیار تعیین کننده و سرنوشت ساز است

    با حافط تا امروز

    گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
    یا رب این قلب شناسی زکه آموخته بود

    یکی از مصایبی که جامعه را به قهقرا سوق می دهد و توسعه و پیشرفت را از ملتی می ستاند این است که اعضای جامعه شخصیت های چند لایه داشته باشند و روی دغل ها و فریب هایشان را با لایه ای از ریا بپوشانند
    در چنین اجتماعی هرگز انسان به رشد و خود شکوفایی نمیرسد و استعدادها و شایستگی ها مستهلک می گردد.
    حافظ این بلای خانماسوز را از فراز قرنها فریاد کشیده و مثل یک روانشناس اجتماعی دست به نقطه ای گذاشته که نه تنها سلامت روان افراد را تهدید می کند بلکه زاغان را بجای بلبلان می نشاند و سیر سقوط جامعه را تزویرکاران بوقلمون صفت، رقم میزنند و همین ها هستند که چون بخلوت می روند آن کار دیگر می کنند و هیچ اعتقادی به مبانی گفتاری خود ندارند وپیشنهاد او البته روی آوردن به حقیقت ودوری از ریا کاری است که پیشینه ای سنگین در این ملک داردو عاشق مردم بودن و عاشق کار بودن و و اخلاص در کار و فاصله از دورویی و دروغ
    نشان اهل خدا عاشقی است،با خود دار
    که در مشایخ شهر این نشان نمی بینم
    سالروز خواجه ی شیراز خجسته باد

    پاییز
    فصلٍ تماشا
    فصلٍ سرمستیٍ چشم ها
    لباسهایی از شراب
    و دست هایی حنا بندان
    فصلٍ چشم بندان
    هنگام که درختان را به صف می کنند
    و تیر باران رنگ و شراب
    فصلٍ مرگ برگ وشادی
    و ویرانی آبادی
    آنگاه که چشمٍ تما شاگران با هر برگ به خاک می افتد

    روبروی همسرش نشسته بود با نیم قرن سنی که از زمین گرفته بود و بیش از یک سال و نیم بوده که با دختر خانمی وارد چت شده اما بجز چت های کمی تا قسمتی ابری و بارانی و گاهی عاشقانه چیزی در بساط نبوده…گاهی خانمش بجای او پاسخ چت ها را می داده و اینگ فقط چشمه های اشکبار بود و عرق شرم که از پیشانی اش می ریخت و خانمش دستمال کاغذی به او می داد …با سه فرزند که اولین فرزند هم در جریان قرار گرفته بود و اینکه ابهت پدر در خانه شکسته شود چقدر می تواند آسیب رسان باشد اما مادر سعی کرده بود تا می تواند این موضوع را از بچه ها پنهان نگه دارد و حتی شکایت خود را پس گرفته بود اما مرد نا آرام و بیقرار با پسر ارشد خود این مشکل را گفته بود و حالا که سو تفاهمات تا حدی برطرف شده بود می خواستند موضوع آفتابی شده در ذهن پسر نوزده سال را کاهگل مالی کنند…..و اینجاست که :مرد آخر بین مبارک بنده ای است …وقتی به پایان فکر کنیم هرگز خود را به تنگنا نمی سپاریم که درآمدن از آن مشکل باشد
    و این حکایت بسیاری از شبکه های مجازی است که امروز چون جغد بر آسمان خانواده ها بال گسترانیده و هوشمندی بیشتری را طلب می کند
    اجازه ندهیم مغز هیجانی از مغز تفکری مان سبقت بگیرد و لذت های موضعی ما را در کام خود فرو بلعند

    دکتر رحیم آرمان در شیراز

    dr-rahim-arman

    دیدگاهتان را ثبت کنید

    آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

    *

    شانزده − 15 =

    118ایران اختلالات جنسی اختلالات دو قطبی واسکیزوفرنی اختلالات وسواس استرس افسردگی درمان اختلالات اضطرابی دکتر رحیم آرمان دکتر رحیم آرمان در شیراز روان درمانی سردردهای مزمن شیراز متخصص اعصاب و روان(دارای بورد تخصصی) مشاوره خانواده
    118iran
    WordPress SEO fine-tune by Meta SEO Pack from Poradnik Webmastera